هوالحق

هوالحق
بایگانی

روزهای با تو بودن قسمت 10 و 11

يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ق.ظ

به گزارش جبهه اقدام ; #روزهای_با_تو_بودن #قسمت_دهم


با یک نفس عمیق به حرفش ادامه می دهد: "پاول دروف طبق گفته خودش یک پاستافاریانیسته. این فرقه ی فاسد معتقدند که نعوذبالله خدا یه هیولای ماکارونیه! یعنی به طور دقیق میگن خدا یه هیولای اسپاگتی پرنده است! اعتقاد اینها بر نفی خداوند و تمسخر خداوند و انبیاء الهی استواره.
این فرقه منحرف و ضاله با توهین های بی شرمانه به پیامبران الهی، اونها رو دزدان دریایی معرفی می کنه که از طرف خدا مامور شدند که مردم را فریب بدن و سرکیسه کنند!!!"


حسن موبایلش را دستم می دهد تا زندگی نامه دروف را بخوانم:
"پاول دروف 2 سال در دانشگاه نظامی سن پترزبورگ تحصیل کرده و در رشته تبلیغات و جنگ روانی فارغ التحصیل شده و حتی به درجه ستوانی هم رسیده بوده!" حسن سرش را بالا می آورد و با هیجان می گوید: "حاجی خیلی جالبه هاااا... فک کن سازنده ی یه نرم افزار که اتفاقا توی ایران خیلی طرفدار پیدا کرده و از اتفاق(!!!) در کشورهای دیگه اصلا مطرح نیست، متخصص جنگ روانیه!!! ستوانِ جنگ روانی!"


و بعد دوباره از روی صفحه موبایل می خواند: "اما چرا دستگاه امنیتی روسیه یا همان (FBS) او را یک عنصر خطرناک و تحت تعقیب اعلام کرده؟!! به نظر می آید بعد از جریان اسنودن که خودش یکی از کارگزاران آژانس جاسوسی_تروریستی امنیت ملی آمریکای جنایتکار بوده، و با فرار به روسیه و افشای طرح ها، برنامه ها و همچنین فعالیت های سرویس های جاسوسی-تروریستی دولت های صهیونیستی مانند آمریکا و انگلیس، آمریکا را در جنگ اطلاعاتی با روسیه دچار شکست می کنه، آمریکا هم مهره نفوذی خود یعنی پاول دروف را در جریان کودتای آمریکایی اوکراین، به عنوان یک شخصیت تاثیرگذار به یکباره مقابل روسیه و دستگاه امنیتی این کشور قرار می ده و بعد با کمک عناصر صهیونیستی چون میخائیل میری لاشویلی و پسرش او را به آمریکا منتقل می کنه تا انتقام ادوارد اسنودن را به نحوی از روسیه گرفته باشه".


حسن لیوان دمنوشش را که الان خالی شده روی میز می گذارد و با حالت شوخی- جدی می گوید: "ببین اومدیم یه دمنوش بخوریما! از بس درباره این صهیونیستای چندش حرف زدیم کوفتمون شد!"


"من برم گل گاو زبون دم کنم!"
عمومحمود می خندد و با چشم به لیوان من اشاره می کند: "بخور عمو سرد شد!"


و من که دارم در ذهنم تکرار می کنم: "این ها همه در مورد سازنده ی تلگرامی هست که من خیلی بهش وابسته شدم..." با لبخند جواب عمومحمود را می دهم و لیوان دمنوش را به لبانم نزدیک می کنم.


ادامه دارد...


#قسمت_ یازدهم


"واحد اندازه گیری و سوددهی در اینترنت کلیک و تاچه و شایدم شنیده باشید که میگن فلان سایت کلیک خورش بالاست.
چون این نرم افزارها کاربر محور هستن پس این کاربران هستن که دارن تولید محتوا می کنن و تولید محتوا هم یعنی فعالیت، که هرچی بیشتر باشه اون سایت فعال تره و هر چقدر یوزر ها یعنی کاربران بیشتر بشن و بیشتر فعالیت کنن مقدار بازدید و کاربر به تبعش زیادتر میشه و باعث میشه که آمار این سایت ها بالاتر و بالاتر بره.


وقتی آمار بالاتر رفت اینها شروع به جذب سرمایه می کنن."
مریم سوال می کند: "یعنی چی؟!!"
- یعنی با گرفتن تبلیغات در سایت و درآمدزایی از این راه و فروش اطلاعات کاربران برای خودشون سرمایه درست می کنند.


مریم که دستش را زیر چانه اش زده و لم داده روی مبل می پرسد: "فروش اطلاعات کاربران؟!!"
- بعــله! فروش اطلاعات کاربرانی مثل من و شما و همه ی کاربرای این پیام رسان ها و شبکه ها!
می خواستم هر چه سیدحسین گفته بود را بگذارم کف دست مریم. اما حالا مادر و پدر و مرتضی هم حواسشان هست به حرفهایمان. این را از نگاه های گاه و بیگاه پدر و رفت و آمدهای مادر می فهمم. 


انرژی می گیرم و محکمتر می گویم: "و در نهایت، اطلاعات را آنالیز می کنن و به یک روانشناسی اجتماعی، روانشناسی اقتصادی، روانشناسی سیاسی و خلاصه نهاااایتا به یک مهندسی اجتماعی از جامعه هدف یعنی ایران اسلااامی می رسند و بعد نتایج این آنالیزها را به شرکت های مختلفی که همه از دشمنان ما هستند می فروشن."


مرتضی -برادر کوچکترم- که مثلا تا الان داشت در اتاقش درس می خواند از اتاق بیرون می آید: "داداشی! یه کلمه بگو جاسوسی مکارانه و مدرن، قال قضیه رو بکن."


و خودش را روی مبل رها می کند.
مریم طعنه می زند که: "تو درس می خوندی دیگه؟!! ماشالله بیشتر از ما درجریانه!"
مادر ظرف میوه را روی میز می گذارد.


مرتضی هم از خدا خواسته سیبی برمی دارد و گاز میزند.
در همان حال می گوید: "بخونم که چی بشه خواهر من؟ که پس فردا یه لیسانس و فوق لیسانس بگیرم، دو تا مقاله آی.اِس.آی بنویسم، دوتا اختراع بکنم و بهم مدرک و تقدیرنامه بدن، بعدم بشینم گوشه خونه و خوشحال باشم که نخبه مملکتم!!! و نهایتا از بیکاری بلندشم مسافر بزنم! تهشم بمیرم، رو قبرم بنویسن نخبۀ بیکارِ پول ندیدۀ آرزو به دل که کلی زجر کشید و درس خوند تا افتاد مرد!"


با بی حوصلگی می گویم: "وااااااای چقدر حرف میزنی! زدی کاسه کوزه بحثمونو با خاک یکسان کردی!"
مریم هم طعنه هایش تمامی ندارد: "آخه تو کجات به نخبه ها می خوره؟! تو همین که دیپلم بگیری ما باید گوسفند بکشیم!"
مرتضی با لحن کشدار و شاعرانه می گوید: "همه دانشمندان بزرگ در ابتدا میان هاله ای از مهجوریت بودند...!"


اجازه نمی دهم ادامه بدهد: "بیشین بینیم باباااا!"
مادر کنار مریم می نشیند و برای مرتضی چشم تنگ می کند: "کی این حرفا رو یادت داده بچه؟ بشین درستو بخون!"
رو به مریم و مرتضی می کنم و می گویم: "حالا اجازه می دید ادامه بدم؟"


مادر که بحث را حسابی دنبال کرده و مشتاق تر از بقیه است می گوید: "ادامه بده عزیزم!"


قبل از اینکه یادم بیاید کجای بحث بودم، پدر تلویزیون را خاموش می کند و روزنامه را روی میز می گذارد و نگاهم می کند.
این خصوصیت پدر را دوست دارم؛ کم حرف می زند اما حرف خوب می زند؛ چون دقیق گوش می دهد.


من هم با تمرکز توضیح می دهم: "چون اشخاص در یک جا به صورت ثابت حضور دارن مورد آزمایشی بسیار خوبی برای شناختن روحیات، عواطف، احساسات، اعتقادات، باورها، علایق و خیلی چیزای دیگه هستن. در حقیقت اونها مثل یک موش آزمایشگاهی با کاربران خودشون برخورد می کنن که برحسب این روانشناسی صورت گرفته اونها در مرحله بعد دست به مهندسی اجتماعی میزنن. یعنی میدونن که الان مثلاً از تجمیع این اطلاعات ظاهراً بی ارزش، ما یا فلان خانواده یا فلان گروه یا فلان شهر یا فلان استان، آمادگی پذیرش چه طرحی رو داریم.


مثلا الان با توجه به گرونی و بیکاری که داره بیداد می کنه و فشاری که روی مردمه، همه تو این شبکه ها دارن در مورد گرونی و اوضاع نابسامان کشور صحبت می کنن با انواع تحلیل ها، و از احوالات روزانه خودشون برای هم میگن.


خب الان کاملا صاحبان و مالکان این پیام رسان ها و شبکه ها از احوالات اجتماعی ما خبر دارند چون تمام این اطلاعات اول میره داخل سرورهای اصلی این شبکه ها ذخیره میشه بعد می رسه به دست طرف مقابل. این روند کاری تمام پیامرسان ها و شبکه های اجتماعیه."


ادامه دارد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی