هوالحق

هوالحق
بایگانی

روزهای با تو بودن قسمت 22 و 23

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ب.ظ


جبهه اقدام 
 #روزهای_با_تو_بودن 
#قسمت_بیست_و_دوم


مسجدی که سیدحسین فرمانده بسیجش باشد، همانی می شود که آقا گفتند: "پایگاه."
برای همین است که بعد از ماه رمضان، سیدحسین به فکر کلاس برای نوجوانان افتاده.
از فرهنگی هنری بگیر تا ورزشی و الی ماشاءالله! کلاس های فتوشاپ، حفظ و روخوانی قرآن، خیاطی، آموزش دفاع شخصی، و... هم برای خواهران هم برادران.
من هم که از خدایم بود کمکش کنم، مریم را برای آموزش فتوشاپ معرفی کردم و مادر را برای کلاس های خیاطی و حفظ و روخوانی قرآن. فک و فامیل حسن هم وارد این عرصه شده اند.
چون امروز دانشگاه با استادم قرار داشتم و برای پایان نامه م می خواستم چند کتاب بگیرم، تا برسم خانه و مادر و مریم را بردارم ببرم مسجد کمی دیر می شود.
حسن در حیاط مسجد منتظرمان ایستاده و بعد سلام دست و پا شکسته ای، مادر و مریم را راهنمایی می کند به قسمت بالا.
قرار می گذاریم کلاسشان تمام شد بروند خانه و من بعد از نماز برگردم.
وقتی میروند، حسن گلایه می کند که: چقدر دیر کردین اخوی!
- تقصیر من بود. استادم گوش مجانی گیر آورده بود هی حرف می زد منم چون به حرفاش احتیاج داشتم ساکت همه را ضبط کردم برای همین دیر شد شرمنده داداش.
- عیبی نداره بریم زیر زمین که سید دست تنهاست.
سیدحسین خودش به اندازه پنج نفر کار می کند. پرده پرژکتور و بلندگوها را نصب کرده؛ الان هم مشغول چیدن صندلی هاست.
سلام می کنم و یک دسته از صندلی های روی هم چیده شده را برمی دارم که بچینم. حسن هم با یک دستمال نمدار مشغول گردگیری صندلی ها می شود.
سیدحسین در همان حال می گوید: "نیم ساعت دیگه برادرا میان. دوتا میز پینگ پونگ هم گرفتم که قراره تا قبل از غروب برسه. اگر من مشغول کلاس بودم شما تحویل بگیرید بذارید انتهای سالن؛ تلفن حسن را دادم بهشون."
حسن دست به کمر می ایستد و نگاهی به میکروفون و بلندگو می اندازد: "سید داداش این درست کار می کنه؟ والا ما هر چی میکروفون تو عمرمون دیدیم تو نقطه اوج سخنرانی سوت کشیده ها!"
- نترس ان شالله کار می کنه.
می گویم: "کارم نکرد به حسن می گیم بیاد اینجا آهنگ پت و مت بزنه تا درستش کنیم!"
حسن شروع می کند، با دهانش آهنگ پت و مت را تقلید می کند؛ اینکار یکی از خوشمزگی هایش است. هروقت خرابکاری می شود، حسن در کمال بی خیالی اینکار را می کند.
سیدحسین می خندد و می پرسد: "راستی خوندین کتابا رو؟
- بعععله... کتابی که در مورد جنایات آمریکاست رو خوندم تا الان. خیلی خوب بود؛ میدونی اینایی که هی میگن چرا مرگ بر آمریکا باید اینو بخونن. ولی وقتم کمه، کارای درس و پایان نامه م خیلی وقت می بره.
سیدحسین همانطور که آخرین دسته صندلی را بلند می کند می گوید: "می دونم، کار رو همه دارن. ولی دلیل نمیشه حتی نیم ساعتم به کتاب وقت ندیم. همون وقتی که برای گوشی و فضای مجازی می ذاریم رو، همه شم نه، نصفشو برای کتاب بذاریم حله! حضرت آقا گفتن کتاب باید مثل خوردن و خوابیدن، بیاد جزو کارای روزمره مردم.
جوابی نمی ماند برایم. راست می گوید؛ بالاخره زمان هایی درطول روز هست که بشود کتاب غیر درسی بخوانم و نمی خوانم.
سیدحسین دوباره می پرسد: "مرتضی چی؟ دوست داشت کتابا رو؟"
می خندم: "آره خیــــــــــلی! خیلی حال کرده بود، می گفت عین فیلم های پلیسی می مونه!"
ادامه دارد...


#قسمت_بیست_و_سوم


عکس های جنایات آمریکا و اسرائیل یکی یکی روی پرده نشان داده می شوند و بعضی به قدری وحشیانه اند که صدای همه بلند میشود:
- وااای...!
- بی پدراااا...!
- لعنتیااا...!
سیدحسین اما بی توجه صحبت می کند: "بعضیا میگن می شه با سلاح (نجس افزار) دشمن در زمین دشمن و با قواعد از قبل طراحی شده توسط دشمن علیه دشمن اقدام کرد، این نشون میده که آنها به دشمن اعتماد کردند و باور کردن که سرویس های جاسوسی_تروریستی دولت های صهیونیستی کاملا مجانی یه چنین فضایی را در اختیار آنها قرار داده که بتونند چنین مبارزه ای کنند!!! این نگاه خوشبینانه و بسیار نابخردانه، ناشی از همان تاثیرات دشمن بر افکار این اشخاصه و مهمتر اینکه اینها اصلا، نه دشمن را و نه اهداف و برنامه های او را نشناختند."
عکس های کشتار سرخ پوستان آمریکا توسط آمریکایی ها و جنایاتی که در هیروشیما و ناکازاکی انجام دادند از روی پرده یکی یکی می گذرد.
عکس های کشتار مردم در ویتنام افغانستان و عراق همچنان بر روی پرده رژه می روند.
سید هم بدون توجه به آخ و اوخ بچه ها پشت بلندگو بسیار آرام ادامه می دهد: "دشمنانی که در مسئله به اصطلاح کشف قاره ی آمریکا، میلیون ها نفر از بومی های آن منطقه را به بدترین شکل ممکن قتل عام و نسل کشی کردن؛ دشمنانی که در جنگ شمال و جنوب آمریکا چندین میلیون نفر از خودشونو کشتند و به خودشونم رحم نکردن، دشمنانی که جنگ هایی مثل جنگ انگلیس و فرانسه و بعد از آن در جنگ های جهانی، مجموعاً بیش از 100 میلیون نفر را کشتن، و جنایت هایی مثل جنایت هیروشیما و ناکازاکی، که در عرض چند صدم ثانیه 220 هزار نفر از ژاپنی های شینتو مذهب را پودر کردند و جنایت های متعدد در ویتنام، افغانستان و عراق، و خیلی از کشورهای دیگه انجام دادن. 100 سند جنایت فقط علیه کشور و مردم خودمون (به فرموده مقام معظم رهبری) وجود داره. آیا به نظرتون می شه تحت مدیریت همچین دشمنایی که هر روز در حال اجرای کارای شیطانی علیه بشریت هستن و فلسطین، لبنان، سوریه، یمن، لیبی، عراق، افغانستان، ایران و... همه جا، همه جا، همه جا را به خاک و خون کشیدن، فعالیت موثری تو زمین اینها با ابزار اینها و با قواعد اینها ترتیب داد...؟!
همزمان با این پرسش سید حسین، عکس های روی پرده تمام می شود. بچه ها همه در سکوت اند.
چشم های بعضی از بچه ها پر از اشک شده؛ از جمله خودم.
سید حسین با همان صدای گیرا ادامه می دهد: "این اعتماد کردن به دشمن و به سمت او متمایل شدن به قدری مهمه که خداوند متعال به پیامبر صلوات الله" ...
صدای صلوات داخل زیرزمین می پیچد: ...صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم.
- خداوند به ایشون هشدار میده: وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا / إِذًا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا1 و اگر لطف الهی نبود و انسانی همچون رسول گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) نیز حتی اندکی به دشمنان متمایل می شدند عذاب در دنیا و آخرت آن هم با شدت هرچه تمام تر نصیب آن حضرت می شد.
سیدحسین سکوت می کند. و صورت تک تک بچه ها را از نظر می گذراند: "حالا ما در مقابل این آیات شریفه چه مسئولیتی داریم؟؟؟ آیا نباید دشمن و طرح و برنامه های او را با دقت بشناسیم؟؟؟!!! آیا باید به اواعتماد کنیم؟؟؟!!! آیا هر حضور و فعالیتی که با شعاری جهادگونه صورت پذیرد، حکم جهاد فی سبیل الله در این عرصه را خواهد داشت؟؟؟!!! یا اینکه باید اولا دشمن و طرح و برنامه های او را خوب بشناسیم، دوما روش ها و ابزارهای او را خوب بشناسیم... و از همه مهمتر باید با استراتژی مشخص و بهترین تاکتیک و تکنیک ممکن با او مبارزه کنیم."
قلبم تندتر میزد. این حرف ها کاملا درست است؛ ما با فعالیت در زمین دشمن به او اعتماد کرده بودیم. به زبان ساده تر: ما بازی خورده ایم. آنهم چه بازی جدی ای!
صدای بچه ها بلند می شود:
- آقا ما اصلا اینا را نداریم...
- آقا ما دیشب پاک کردیم...
- سید چطوری واتس اپ و تلگرامو میشه پاک کرد... 
و...
صدای لرزش همراه حسن بلند می شود.
آرام میزند به آرنجم: "پاشو دنبالم بیا."
خودش بی سروصدا می رود و من هم دنبالش.
پشت تلفن آدرس می دهد: "آره آره همون خیابون را مستقیم بیا دو تا چهار راه رد کنی سمت چپت مسجد را میبینی دوتا جوون هم دم در ایستادن. سه تا صلوات بفرستی اومدم!"
میزا را تحویل می گیریم و وانتی هم پولش را از حسن می گیرد و می رود.
حسن می گوید: "سرشو بگیر ببریم."
آه از نهادم بلند می شود: "چی چی رو ببریم، جفتمون بیغواره میشیمااا!! اینا خیلی سنگینه. صبر کن برم کمک بیارم."
حسن که حسابی عرق کرده و نفس نفس می زند می گوید: "باشه بجنب."
 کلاس تمام شده و بچه ها دور سیدحسین را گرفته اند که سوال بپرسند.
جلو می روم و دست دوتا از بچه ها را می گیرم و می کشم دنبال خودم.
- بیایین کمک.
متین و کامران هم که صدایم را شنیده اند، به طور خودجوش می آیند برای کمک.
دمشان گرم!
هنوز میزها را در زیرزمین مستقر نکرده ایم و مانده ایم کجا بگذاریمشان که یکی از بچه ها با دیدن میزها ذوق می کند: "سلامتی آقاسید صلوااات!"
احمد بنده خدا هم از شدت ذوق زدگی کمی قاطی کرده بلافاصله مشت ها را گره می کند: "اللااااااااه و اکبررررر!"
همه می زنند زیر خنده! وضعیتی شده که نگو! هرکسی هر چه فریاد دارد بر سر آمریکا می کشد! شعار و صلوات با هم قاطی شده:
- مرگ بر اسرائیل! مرگ بر آمریکا!
- ملت ما بیدار است/ از فتنه گر بیزار است!
- وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد... 
- خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی...
دو سه نفر هم صلوات قرآنی می فرستند.
اما یکی بین این همه مرا کشته که با حرارت می گوید: "بگو مرگ بر شاه!"
خلاصه همه در حین شعار دادن کمک می کنند میزها را انتهای سالن بگذاریم.
سید حسین معتقد است بچه ها باید از راه درست تخلیه انرژی شوند تا به سمت انحراف و دوستان ناباب کشیده نشوند. برای همین هر روز بعد از ظهر به بچه ها اجازه می دهد بیایند زیرزمین مسجد تا بازی کنند.
چهار تا فوتبال دستی هم گرفته که باید برایشان میز تدارک بدهد. به نجاری نزدیک مسجد سفارش داده تا چهار تا میز ساده ولی محکم بسازد.
ادامه دارد...


1-  (آیات شریفه 74 و 75 سوره مبارکه اسراء)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی