بهشت جهنمی_ قسمت چهاردهم
(الهام)
از این ده تا سایت و وبلاگ، هشت تایشان فیلترند و آن دوتای دیگر هم بعید نیست همین روزها فیلتر شوند. محتوایشان بیشتر حول محور سکولاریسم می چرخد، اما برعکس تصورمان حرفی از پلورالیسم نمی زنند. هر کدام هم درباره یک دینند. دوتا درباره مسیحیت، یکی درباره یهود، دوتا درباره زردشت... یک وبلاگ هم درباره اسلام است...
البته عقاید یکی از اساتید سکولار درباره اسلامه که الان خارج از کشور زندگی میکند!! این استاد محترم، طبق یک پژوهش، در دوره اول اصلاحات با مطرح کردن ۵۹شبهه، نفر اول شبهه افکنی را به خود اختصاص داده و در دوره دوم با چهل و دو شبهه، رتبه دوم را کسب کرده!!
از چهار سایت دیگر، سه تا درباره عرفان های شرقی و بودا و هندوئیسم است و فقط یک سایت درباره بهاییت است... این یعنی میخواهد اینطور جلوه دهد که ما مختاریم هر دینی که بخواهیم را انتخاب کنیم. از تحلیل حرف هایش در کنار آموزه های بهاییت، به این نتیجه میرسیم که هدف اصلی اش هم بهاییت بوده.
مریم خودش را روی پشتی صندلی رها میکند و با چهره ای درهم کشیده میگوید: "الهاااام... میگم این داره لودری میره جلو گند میزنه به عقاید مردم... چه کنیم؟"
خودم هم آشوب شده ام اما سعی دارم خود و مریم را دلداری دهم: "نه... بالاخره مردم عقل دارن... می فهمن حرفاش فقط ظاهر قشنگی داره.."
همانطور که به زمین خیره شده، میگوید: "آخه تو که نمیدونی... این یه روانشناس بالفطره ست... خوب بلده چطور مغز آدما رو بشوره! جوونا راحت جذب اخلاقش میشن... دیگه نمیتونن فکر کنن یه درصد ممکنه حرف اشتباه بزنه!"
فکری در ذهنم جرقه میزند: "مریم... کتاب بدیم... بریم در خونه ها، توی مسجد... کتاب بدیم... مسابقه کتابخوانی ام میذاریم... خوبه؟"
مریم ناامیدانه نگاهم میکند: "با کدوم پول؟"
- دوتا خیّر پیدا میکنیم از مردمم پول جمع میشه خودمونم میذاریم رو هم، بالاخره جور میشه...
- چه کتابی تو فکرته؟
- سایه شوم... خوبه؟
لبهایش را برهم می فشارد: "خوبه... ولی گرونه ها!"
- با چهل درصد عمده بخریم ارزون میشه... امانتشم میشه بین مردم بچرخونیم...
ادامه دارد...