هوالحق

هوالحق
بایگانی

از کدام سو قسمت 42

دوشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۷ ب.ظ

#از_کدام_سو

#قسمت_چهل_و_دوم

آدم هـا هیـچ مشـکلی بـا خدا ندارند. مشکل شـان با خودشـان اسـت. بفهمنـد کـه هسـتند، چـرا هسـتند، قـرار اسـت چـه کننـد، کجـا بروند و در ایـن دنیـای رو بـه مـرگ دارنـد چـه غلطـی می کننـد کـه لذت شان را خراب کرده! درسـت می شـود البتـه. جـواد باید برگردد بـه خـودش. خـودش را بیـن خوشـی های کوچـک گـم کرده. باید بریزد دور آن هـا را و خودش را پیدا کند. 

محبوبـه دفتـر را آرام از زیـر دسـتم می کشـد و زیـرش می نویسـد:« ایـن آقا معلم که شوهر من و بابای بچه هامون هم هست، اگر یه کم بیشتر حواسـش به ما، مخصوصا شـخص من باشـد، ما هم از خوشـی های 

زندگی بهره ی بیشتری می بریم.»

*** 

- خوب جواب می دادا. 

- شغلشه بابا. کلی کتاب خونده که بتونه باهاش ما رو خر کنه. 

- خب تـو خر نباش آرشام خان. کسـی کـه جلوتـو نگرفتـه، حرفاشـو قبول نکن. 

- هـان... تـو می خـوای قبـول کنـی؟! اون وقـت بـا این تعریفـی که اون می گه، کدوم کارای تو با دین می خونه؟

- ایـن یـه بحـث دیگـه اس. مـن خـودم دارم یـه مـدل دیگـه زندگـی میکنم، دلیل نمی شه حرف حق رو قبول نکنم. 

- حق شناس شدی؟

- نه، حق شـناس اگه بودم که با تو نمی گشـتم. دور لذتم هم نمی تونم خط بکشم. 

- هه همین آق معلم بهت می گه: رذل، فاسد. 

- تا حالا که نگفته. 

- بذار به وقتش زبونش هم باز می شه. 

دعوای وحید و آرشـام تمامی ندارد. حوصله شـان را ندارم. نی قلیون را پرت می کنم و می گویم:

- می شه چند دقیقه ببندید. 

- وحیـد نـی را برمـی دارد و پـک عمیقـی می زنـد و دود را حلقه حلقـه بیرون می دهد. 

- ولـی خدا وکیلـی خیلـی خوش انـدام بـود لامصـب. چـی داره ایـن معلم تون؟ جواد!

دستم را به نشانه ی برو بابا، توی هوا پرت می کنم. 

- خیلـی هـم باحـال بـود کـه خونه و زندگی شـو گذاشـت زیر دسـت ما بی جنبه ها و آخرش پشت و رو تحویل گرفت. 

- کاش ازش پرسـیده بـودم دیـن کـه همه ی لذت هـا رو حروم می کنه، به چی دل مون خوش باشه. 

- جواد، یه زنگ بزن، ببین کجاست. بگو بیاد جواب این لذت های علیرضا را هم بده. 

- فکر کردی مثل من و تو علافه؟ کار و زندگی داره. 

- کار و زندگی چیه؟ وظیفه شه! 

دلم می خواهد یک مشت بکوبم پای چشم آرشام تا هم کور بشود هم دلم خنک بشود! 

- علیرضا گوشی اش را می گذارد کنار گوشش!

- به به سلام بر آقای مهدوی. 

چاق سلامتی اش را با تعجب گوش می دهم. نه انگار، راستی راستی تماس گرفته است. یادم می آید که دیشب شماره گرفت. 

- آره... ا خوب کی...؟ آخر هفته؟ باشه. پس قرار می ذاریم.

تـا آخـر هفتـه بشـود چنـد بـاری بحـث می کنیم. سـر اینکه بالاخـره آدم اسـت و لذت بردنش، نمی شـود که جلوی همه چیز را ببندیم که راه و روش غلط است و نباید و باید ها هم کلافه می کند آدم را. اگر لذت بردن خوب نبود، خود خدا چرا خلقش کرد و از این دسـت سـؤال ها. 

بچه ها هم گاهی به قول خودشان عقلانی حرف می زدند که:

- جلوی لذت رو که نگرفته. گفته از مسیر صحیحش برو. دیگه فقط لذت آدم کم میشه.


#نرجس_شکوریان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی