هوالحق

هوالحق
بایگانی

مهمترین مسئله در اخلاق

يكشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۱، ۰۳:۳۸ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مسئله مهم در اخلاق همان جهاداکبر است.

در رابطه با مسئله ساخته شدن و ساختن در تقسیم کار، به مردها کار اقتصادی، و به خانم ها کار تربیت را داده اند. ارزش تولید به تربیت است هر کس تربیت را داشته باشد تولیدش هم بهتر است. پس ارزش تربیت بالاتر است.

خداوند قسم فرموده که: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّىٰ.

این ساختن نسل آینده مسئولیتش با خانم هاست. لذا نه مرد ارزشش بالاتر است نه زن، بلکه ارزش به پاکیست.

این خانم، (صدیقه کبری) و آن آقا هم (صدیق اکبر) است. ولی عمویشان ابولهب، تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَب  است و یک آقایی هم که هیچ قوم و خویشی با حضرت رسول صلوات الله علیه وآله وسلم ندارد میشود "سلمان منّا اهل البیت". این به جهت پاکیش است نه قوم و خویشی.

آنچه شما را در زندگی عذاب میدهد منیت شماست و دم زدن از خود است، اگر این منیت را بردارید، خالص میشوید و همه چیز را برای خدا می بینید پس میدانید که باید به خاطر او به بندگان خدا (عیالات خدا) مهربانی کرد. دیگر حسد و بخل و صفات ناپسند ندارید.

این اخلاق، با آن اخلاقی که در بین مردم مشهور است فرق دارد. اخلاق از طریق وحی، خودسازیست. اما اخلاقی که بین مردم است، اخلاقیست که معمولا در فکر این هستند که چطور از هم بهتر استفاده کنند. لذا این اخلاق جوریست که تا به (مَنِ) کسی برخورد کند آن صفات رذیله بروز میکند.

خواهر، برادرهایی که چه جور قربان صدقه هم میروند، ولی سر ارث و میراث که میشود چه برخوردهای بدی با هم دارند. این به جهت اینستکه ساخته نشده اند. خیلی ها اظهار محبت میکنند ولی این محبتها تا زمانیست که برخوردی پیش نیامده است.

اخلاق وحی جوریست که بدیها را تبدیل به خوبی می کند. این اخلاق زیربنایش اعتقادات است یعنی عقیده به خدا. فرموده اگر عفو کنی من بیشتر تو را دوست دارم، این آقا صلوات الله علیه وآله وسلم هم، برای مکارم اخلاق برانگیخته شده است. فرموده این آقا صلوات الله علیه وآله، الگوی اخلاق است.

این آقا را آنقدر اذیت میکردند ولی ایشان عرض میکردند خدایا اینها نمیفهمند شما هدایتشان کن. این اخلاق، ریشه ای است و ریشه اش هم اعتقاد به خدا و معاد و حساب است. این اخلاقیست که وقتی شما از دیگران بدی می بینید می گویید خدایا هدایتش کن. این برخوردهایی که در داستانهای ائمه علیهم السلام می بینیم متوجه می شویم که چقدر افراد بواسطه اخلاق ائمه علیهم السلام اصلاح شده اند.

انسان همانطور که به بدنش توجه دارد باید به روحش هم توجه داشته باشد و به ناراحتی های روحش اهمیت دهد. تا جوان هستید باید خود را بسازید زیرا کسی که شکل گرفته دیگر عوض شدنش سخت است.

برای خودسازی، برای اینکه روح پاک و جلا یابد باید از عوامل بیماریها پرهیز کند. باید با نفس لوّامه، خود را معالجه کنیم. شما اگر یک پُک به سیگار بزنید تمام بدن شما در مقام مبارزه با این دود بر می آید. ولی اگر عادت کردید این بدن دیگر مقابله ای ندارد بلکه او را میطلبد.

در درسهای آموزشی آنچه گفته میشود همه باید بفهمند و یاد بگیرند ولی درسهای اعتقادی باید متناسب با درک و فهم شما باشد. اخلاقی که برای خودسازیست با اخلاقی که برای خوب نشان دادن خود است، فرق دارد.

خوب شدن و خودسازی در اثر اعتقادات درست و سالم است. انسان باید با خدا گره بخورد. چرا میثمِ جوان بالای دار می رود ولی در دستگاه معاویه نمی رود چون ساخته شده بود.

برای تزکیه، اول اعتقادات صحیح لازم است و دوم چیزی که برای تربیت صحیح لازم است محبت است. انسان وقتی خود را کنار گذاشت و رنگ خدا گرفت میشود آینه خدا، و کسیکه کسی را دوست داشته باشد مثل او میشود. کسی که میخواهد ساخته شود باید متصف به صفات خدا شود. باید ببینیم چه صفاتی را داریم یا نداریم، اگر صفاتی را نداشته باشیم حتما در جای آن رذیله ایست که باید اصلاح شود.

شما اگر اعتقادات صحیح داشته باشید، صفات خدا را دارید. هر چه بیشتر شفاف تر شوید صفات بیشتر شده و محکمتر میشوید و نه تنها واجبات را عمل کرده و از محرمات دوری میکنید که سعی میکنید مستحبات و مکروهات را نیز عمل کنید. وقتی عبد و آیینه شدید، می شوید یکپارچه محبت.

اگر انسان مدام به خودش مشغول باشد، محبت مربوط به خودش میشود. خودش را دوست دارد و دیگران را هم، برای خودش دوست دارد. این خود محوریست.

اما آنکه خداخواه شد و شدت محبتش برای خدا شد او میشود یکپارچه محبت، همانطور که خداوند با صفت رحمانیتش تمام عالم را خلق نموده است.

 مؤمنین آینه خدا هستند. آنها که میخواهند کانون فرهنگی تشکیل دهند باید محبت داشته باشند. همانطور که آجرهای یک ساختمان را ملات نگه می دارد خانواده هم برای حفظش نیاز به ملات دارد و آن محبت است. البته محبتی که برای خداست نه محبتی که برای خودش است. محبتی که اگر کاری برای کسی کرد توقعی ندارد حتی ذره ای.

بعد از وفات حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه وآله وسلم، روزی خانم صدیقه کبری به مولا فرمودند که شنیده ام مردم به شما سلام نمیکنند؟ مولا گفتند: نه تنها سلام نمیکنند که منهم که سلام میکنم جوابم را نمیدهند!!!

اگر این محبت برای خود بود که دیگر ایشان اینطور عمل نمیکردند.

آنکه تازه مؤمن شده بود گفت من دیده ام که حضرت علی علیه السلام چطور با عمروبن عبدود جنگید و او را شکست داد، لذا الان فهمیدم که سکوت حضرت برای اجرای حقی است، وگرنه میتواند همه را بکشد.

وقتی محبت برای خدا بود اگر تمام دنیا را طوفان بگیرد ترسی به شما وارد نمیشود. وقتی آن طوفان و مصیبت عظیم بر حضرت زینب سلام الله علیها وارد شد حضرت فرمودند ما رأیت الا جمیلا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۶/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی