از کدام سو قسمت 43
#از_کدام_سو
#قسمت_چهل_و_سوم
و مهدی که آخر هفته گفت:
- اول لـذت رو تعریـف کنیـد تـا بعـد سـر اینکـه جلـوی لذت مـا گرفته شده یا نه بحث کنیم.
- لذته دیگه. حال میده.
چشمان آرشام برق می زند تا حرفی بزند که وحید می پرد وسط:
- یه جور کیف و سرخوشی و از این حرفا!
جمع میترکد از خنده و مهدی هم همراهی می کند:
- نه اینا که تعریف لذت نیست، اینا حس خودتونه. فکر می کنید که خوشتون اومده، پس لذیذه.
- اووم چقدر هم لذیذه.
پسرخاله شده ایم و مهدوی هم راه می آید و می خندد.
- فقـط کاش تمـوم نمی شـد. آق معلـم، شـما کـه با خدا خوبـی، یه راه حـل نـداری کـه ایـن لذت هـا دایمی باشـه و ما عشـق و حالمـون تموم نشه؟
- بعدش هم حالمون تو قوطی نره!
خجالت می کشـم از رک گویی بچه ها. از پسر خالگی رد کرده اند، اما او تازه انرژی گرفته است.
- اینکه خیلی خوبه دنبال لذت دایمی و بی ضرر و عمیق و اصیل باشید. من دیگه حرفی ندارم. خودتون ببینید لذت هایی که می گید اینطوری هست یا نه؟
از اینکـه مـا را کیش و مـات کـرده، خوشحـال نیسـت؛ امـا بـا خوشحالـی تکیـه می دهـد بـه درخـت پشـت سـرش و نگاهـش را می دوزد به انگشترش و با نوک انگشت، نگین آن را لمس می کند. آرشام چشمانش را تنگ می کند و با عصبانیت می پرسد:
- شما اصلا لذت رو قبول داری که براش ویژگی تعریف می کنی؟ خلاصه ی تمام حرف های شـما تو رسـاله هاتون اینه که هر چی لذت داره حرامه!
دوسه نفر می خندند و من خجالت می کشم. مهدوی خودش هم می خندد و می گوید:
- آره این جوکه رو شنیدم. منم قبولش دارم.
حالا این ابروی همه ی ماست که بالا رفته است. می گویم:
- قبول داری؟
- آره دیگه، فقط یه کلمه بهش اضافه کنید که هر چی لذتش کم باشه حرامه. عقلتون هم همین رو می خواد دیگه: لذت بیشتر.
آرشـام دارد می ترکد از عصبانیت و انگار که بهترین جمله را شـنیده تا کار را تمام کند. رو می کند به من و می گوید:
- بیا! خدا پر.
- خره عقل رو هم خدا آفریده. یعنی انقدر عقلت نمی رسه؟
گفت: بایـد از زندگی تـون کیفـور بشید، اما این لذت های شما که به روح و روان و جسمتون آسیب می زنه که لذت نیست. یه خوشـی کوتاه مدته که اگه بی حساب و کتاب باشه، خرابی هم به بار می آره.
نگاه او به همه چیز خیلی عجیب بود. پیـاده برمی گردیـم و حـرف خیلی داریم که سرش بحث کنیم و دعوا کنیم.
#نرجس_شکوریان