هوالحق

هوالحق
بایگانی

۴۸ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

(مصطفی)
خانمها را باهم راهی خانه میکنیم و خودمان می مانیم برای جمع و جور کردن مسجد. الهام شاید کمی دلخور باشد که دیرتر میرویم؛ اما ساکت است. چشمم که به چشمان سرخش می افتد، دلشوره میگیرم؛ نمیدانم چرا؟ چیز عجیبی نیست که بعد از دعای کمیل چشمانش سرخ باشد. خودم هم چشمانم سرخ است شاید. چشم ها رازدار خوبی نیستند. هرچقدرهم که اشکهایت را پاک کنی، سرخی و ورم چشمانت لو میدهند همه چیز را.
الهام تمام دلخوری و شاید نگرانی اش را در یک جمله خلاصه میکند: "زود بیاید خونه... نمیخواد خیلی بمونید."
لبخندی میزنم محض دلجویی: "باشه چشم عزیزم."
خداحافظی مادر آنقدر طول میکشد که کوچه خلوت شود. تقریبا فقط ماییم. به دلم بد می افتد که خوب نیست تنها راهیشان کنم؛ اما نظرم عوض میشود. بچه که نیستند.

دوباره به الهام سفارش میکنم: "سوار که شدین درو قفل کنین... کسی هم سوار نکنین توی راه."
پشت چشمی نازک میکنه و با بی حوصلگی کلید را میگیرد: "چشم! تمام تدابیر امنیتی لحاظ میشه."
ساعت یازده و نیم است که راهی میشوند. تازه وارد مسجد شده ام که صدای جیغ و شکستن شیشه درجا میخکوبم میکند. غیر از صدای جیغ، صدای فریاد مردها هم می آید. دیگر حال خود را نمی فهمم، دیوانه وار می دوم به سمت در مسجد. حسن همراهم میدود و پشت سرمان بچه های مسجد. چشمانم خوب نمی بیند. نمیدانم الهام است یا مریم که روی زمین افتاده. چادر سر یکی شان نیست. چند مرد از دور ماشین می گریزند. حسن سریعتر از من میرسد بالای سرشان. مادر تکیه داده به ماشین و دستانش را گرفته جلوی دهانش. مریم پریشان دنبال چادرش میگردد و الهام هنوزهم روی زمین افتاده. خرده شیشه های پنجره ماشین، دستش را زخم کرده. خط سرخ و باریکی از زیر روسری مریم کشیده شده تا گونه اش. فریاد یا حسین و یا زهرا گوشم را پرکرده. با فریاد از مادر می پرسم: "چی شد؟ کی اینکارو کرد؟"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۷ ، ۲۳:۰۷
seyed hossein hovalhagh



کشتی ها به خاطر آبهایی که در اطرافشان آنها را محاصره کرده است، غرق نمی شوند بلکه به خاطر نفوذ آب به داخل آنهاست که غرق میشوند.

همه‌ی حرکاتی که دشمن در این چهل سال در مقابل ما انجام داده است پاتک انقلاب است. انقلاب، ریشه‌ی دشمن را از لحاظ سیاسی در کشور کَند، دشمن حالا مرتباً پاتک می‌کند و در هر دفعه هم شکست می‌خورد؛ اقدام می‌کند و نمی‌تواند [کارش را] پیش ببرد؛ به خاطر ایستادگی، به خاطر این سد محکم مردمی و ملی. این بار هم ملت با قدرت تمام به آمریکا و به انگلیس و به لندن‌نشین‌ها می‌گوید این دفعه هم نتوانستید، باز هم نخواهید توانست.۱

در طی سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمن با راه اندازی جنگ تحمیلی و طرح دسیسه ها و فتنه های بزرگ و کوچک سعی در نابودی این انقلاب و برچیدن نظام اسلامی ما داشته است اما کشتی انقلاب، قدرتمندانه با لطف امام زمان علیه السلام و درایت و رهبری امام خمینی و امام خامنه ای همچنان سلامت در مسیر خود پیش میرود و بیداری اسلامی را به دیگر کشورها هدیه میدهد.
اما در سال های اخیر دشمن برای نفوذ هر چه بیشتر به این دژ مستحکم (حکومت شیعی_اسلامی ایران)، با استفاده از فضای مجازی، و راه اندازی هزاران شبکه و نرم افزارهای اینترنتی و کانال های تلویزیونی، با بمباران گسترده ملت با دروغ، تهمت و شایعه سعی و تلاش کرده است تا شاید بتوانند افکار این ملت بویژه جوانان را تغییر دهد.
او با استفاده از ابزارهای بسیار قوی چون تلگرام، اینستاگرام، توئیتر، فیسبوک و دیگر نرم افزارهای صهیونیستی، سعی در جذب هر چه بیشتر جوانان انقلابی ما دارد.

دشمنان با تولید و ترویج شبهات پیچیده و همچنین تولید محتواهای ضد عفت و حیا در این شبکه های صهیونیستی، به دنبال انحراف جوانان و نوجوانان مومن و دریدن پرده‌های حیا هستند و هر روز نه تنها بهمنی از مسائل ضد ارزشی و مخالف منافع ملی بر ذهن جامعه ما فرود می‌آورند، که آسیب‌های امنیتی فراوانی به کشور وارد میکنند. 
در واقع اهمیت اطلاعات یک کشور به اندازه اهمیت انبار‌های مهمات و آمار تسلیحات جنگی آن کشور است. 
 امروزه شبکه‌های ضداجتماعی_صهیونیستی، در همه ابعاد زندگی ما وارد شده اند و تمام مسائل مهم کشور در این شبکه‌ها بازخورد دارد و دشمن به راحتی توطئه های جدید طراحی کرده و نتیجه اقدامات ضد امنیتی خود را می‌بیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۴۳
seyed hossein hovalhagh

(مصطفی)

عباس مانند کسی که مورد اتهام قرار گرفته و سعی دارد رفع تهمت کند میگوید: "آخه چرا باید اینطور باشه؟ منم مثل شما. فقط میخوام بگم الان احتمالا منتظر یه اقدام چکشی از طرف ما هستن تا توی رسانه هاشون حرفی برای زدن داشته باشن."
حسن با حالتی نگران میگوید: حالا این هیچی، بهاییا رو چکار کنیم؟ دارن میان در خونه ها کتاب ضاله رایگان میدن!
داغ دلم تازه میشود: "آره... باید یه فکری ام برای اونا بکنیم."
حاج کاظم میگوید: "دیدین که، ماهم که رفتیم بسته فرهنگی دادیم پاره پوره کردن انداختن در مسجد."
علی متفکرانه به زمین خیره است: "نمیدونم چجوری، اما باید با یه راهی این کتابا از خونه های مردم جمع شه. چون بالاخره همه مردم این منطقه م که مسجدی و بسیجی نیستن، نمیتونیم همه تبلیغمونو بذاریم توی مسجد."
- ولی الان اولویت اینه که نذاریم مردم مذهبی و مسجدی جذب اون طرف بشن. حالا جذب غیر مسجدی ها پیشکش.
این را حسن میگوید. مهدی که مشغول نوشتن صورت جلسه است میگوید: "بخاطر کلاسای کانون، تونستیم از قشر خاکستری هم جذب داشته باشیم.من میگم باید بازم کتاپ پخش کنیم بین مردم."
حاج کاظم کمی دلخور میشود: "آخه با کدوم پول عزیز من؟ والا من دیگه روم نمیشه به خیِّرا رو بزنم. پولی که مردم میدن برای مخارج مسجد هم روز به روز داره کمتر میشه. همون آب باریکه رو هم هیئت امنا یک چهارمشو به بسیج میده. اشتباه میگم آقاسید؟"
حرفش را با سر تایید میکنم: "منم با کتاب موافقم ولی پولشو نداریم. اگه یه فکری به حال پول بکنید... مثلا الان خانمای مسجد دارن کیف می دوزن، وسایل تزیینی میسازن، ترشی و مربا درست میکنن میارن به عنوان محصول اقتصاد مقاومتی میفروشن. مام خوبه توی همین نمایشگاه اقتصاد مقاومتی یه چیزی عرضه کنیم که پولش خرج کتاب بشه."
علی چشمک میزند: "دستتون درد نکنه آقاسید! میگی از فردا بشینیم دور هم سبزی پاک کنیم؟!!"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۳
seyed hossein hovalhagh

(مصطفی)
هنوز بعد آخرین تمرین نفس تازه نکرده اند که میروم بالای سرشان: "بچه ها کیا هنوز پروندشون ناقصه؟"
کسی جواب نمیدهد. میگویم: "هرکی مدارکشو کامل نیاورده تا هفته دیگه بیاره، میخوام اسم رد کنم برای دوره مقدماتی یک."
به محض شنیدن این جمله، همهمه می شود. آنها که دوره را رفته اند برای بقیه قیافه می گیرند و از دلاوری هایشان(!) می گویند. عباس با بچه ها خداحافظی می کند و به سمتم می آید: "چطوری سید؟"
- پیرمون کردن با این پرونده هاشون. مهدی می گفت خیلی از عکسا فتوکپیه، حوزه قبول نمی کنه.
- بنده خدا مهدی، کار نیرو انسانی به قول تو پیر می کنه آدمو.
- دوره مقدماتی یک توی مسجد ماست، قرار شده شما بشی مسئول آموزش اسلحه و حفاظت.
در دفتر را باز می کنم و تعارف میزنم که برود تو؛ اما می گوید من سمت راست ایستاده ام و اول مرا می فرستد. همزمان می گوید: "مطمئنی اینجا به صلاح هست آموزش داده بشه؟"
وقتی عباس این حرف را بزند یعنی باید مسئله را فوق جدی گرفت: "چطور؟"
- با این جوی که هست و هیئت محسن شهید و این بهاییا خیلی علیهمون گارد گرفتن، شاید بهتر باشه حداقل آموزش سلاح رو بذاریم جای دیگه...
اخم هایم درهم میرود: "عباس اتفاقی افتاده؟ خبری شده که من نمی دونم؟ آخه چرا باید خطرناک باشه؟"
عباس برای گفتن چیزی دل دل میکند و آخر هم منصرف می شود: "بی خیال داداش. همینجوری نگران شدم."
- نه خوب اگه چیزی هست منم باید بدونم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۰
seyed hossein hovalhagh

 (مریم)
- ولی به نظر من، اعتقاد یه امر شخصیه. تو اجازه داری هر اعتقادی داشته باشی اما حق نداری منو مجبور کنی مثل تو فکر کنم. چون فکر هر آدمی برای خودش محترمه. تقدسی که شما میگید، فقط یه مسئله ذهنیه نه حقیقی. من به تو حق میدم موقع نماز احساس خوبی داشته باشی، تو هم به من حق بده که با کائنات لذت ببرم. این یعنی آزادی!
الهام چند بار با خودکار روی زمین میزند و در حالی که نگاهش روی زمین است، لبخند میزند: "به نظرت سجده کردن مقابل یه گاو، عاقلانه ست؟ یا سجده مقابل سنگی که خودت ساختیش؟"
لبانش را جمع میکند و سر تکان میدهد: "نه... یکم احمقانه به نظر میاد... خیلی احمقانه!"
الهام با بی تفاوتی شانه بالا میدهد: "ولی خیلی ها توی هند هنوزم همچین کارایی میکنن و بهش اعتقاد دارن. اینم یه اعتقاده، به نظرت محترمه؟"
مهسا با انگشتانش بازی میکند. الهام لبخند میزند: "ببین مهساجان! اینکه یه عده به چیزی اعتقاد داشته باشن دلیل بر درستیش نمیشه! اگه بخوایم بگیم به تعداد همه آدمای دنیا عقیده و حرف درست وجود داره سنگ رو سنگ بند نمیشه چون هرکسی میتونه بگه حرف من درسته پس طبق حرفم کاری رو که میخوام انجام میدم! مشکل چیه؟ این که معیار رو گذاشتیم عقیده. عقیده یعنی چیزی که من عمیقا قبولش دارم و به روحم گره خورده. میتونه درست یا غلط باشه."
مهسا چشم تنگ میکند: "یعنی تو میگی عقیده هیچکس کاملا درست نیست؟"
حرف الهام را کامل میکنم: "حالا فرض کن ما یه قانون بخوایم که مثلا باهاش یه معاهده بین المللی بنویسیم. هرکدومم یه عقیده داریم و یه چیز میگیم. چکار باید بکنیم؟ کدوم عقیده رو معیار بذاریم؟"

مهسا تند و فرز جواب میدهد: "خب ولی همه عقل داریم. عقل معیاره دیگه! انسانیت معیاره!"
- خب با این حساب، پرستیدن گاو و بت، بی بندوباری، خشونت، تثلیث (اعتقاد به سه خدایی در مسیحیت) غیر عقلانیه و ما به عقاید محترم یه تعداد زیادی از مردم جهان بی احترامی کردیم. حالا اگه بخواد قانون ما اجرا بشه، تکلیف اون مردم چیه؟
- اعتقاد یه چیز شخصیه!
الهام میگوید: "اما رفتار هرکسی بر اساس اعتقادشه و رفتارای ما توی جامعه اثر میذاره. پس چه بخوایم چه نخوایم، عقیده یه امر اجتماعیه. اگرم تلاش کنی تو قلبت نگهش داری، دیگه اسمش اعتقاد نیست، در حد یه نظریه ست."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۸
seyed hossein hovalhagh

(مصطفی)
ضربه آرامی به در میخورد و مریم می آید داخل. همراه جواب سلامش آهی از ته دل میکشم. چقدر زحمت کشید سر آماده کردن بسته های فرهنگی. قبل از توضیح من، خودش تکه های کاغذپاره را می بیند روی میز. چند قدم به سمت میز برمیدارد و کتاب پاره شده سایه شوم را در دست میگیرد و نشانم میدهد: "چی شده؟ چرا اینا پاره ست؟"
تکیه میدهم به لبه میز: "امروز اینا رو انداخته بودن دم در مسجد. نمیدونم چرا تا ما یه حرکت میزنیم سریع جواب میدن... نمیدونم چیو میخوان به رخمون بکشن؟ اینکه انقدر جسورن و پشتشون گرمه؟ یا چی...؟"
مریم کتاب را -که از وسط دو نیم شده- روی میز می گذارد و بروشورهای پاره شده را برمیدارد. وقتی عکس پاره شده آقا را می بیند، اندوه نگاهش چند برابر میشود. حق هم دارد. من هم وقتی دیدم عکس آقا پاره شده، حس کردم قلبم را زخم زده اند...
سرش را بالا میاورد و نگاهم میکند: "میخوان ما دست برداریم مصطفی!"
با اینکه دلم مثل سیر و سرکه می جوشد، با لحنی دلگرم کننده میگویم: "ولی ما دست برنمیداریم، درسته؟"
هنوز تایید نکرده که الهام می آید داخل. سلام کرده و نکرده می پرسد: "راسته که یکی از بسته ها رو پاره پوره کردن انداختن در مسجد؟"
با دست به کاغذهای پاره اشاره میکنم. الهام برعکس مریم، نمیرود که نگاهشان کند. بهتر... عکس پاره شده آقا را اگر ببیند، اوهم قلبش زخم میشود...
- مصطفی اینا چرا اینجوری میکنن...؟
دستی به صورتم میکشم: "لابد میخوان شاخ و شونه بکشن که مثلا سرمون به کارمون باشه!"
سکوت چند دقیقه ای، باعث میشود صدای تمرین گروه سرود را بشنویم: "ما در غلاف صبر/ پنهان چو آتشیم/ لب تر کند ولی/ شمشیر می کشیم..."
مریم سکوت بینمان را می شکند: "مصطفی صفر تموم شده ها! مامان اینا میخوان تدارک ببینن..."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۵
seyed hossein hovalhagh



توئیتر کجاست؟!!

دلار بالا می رود و مردم شروع به خریدن دلار بیشتر می کنند. 
مسئولین توئیت می کنند "این وضعیت موقتی است و دلار کاهش می یابد".
 رئیس‌جمهور آمریکا پیامی در مورد ایران مخابره می‌کند.
 ظریف در توییتر اعلام می‌کند که این صحبت ها در مورد ایران صحت ندارد.
۲۵ نفر در اهواز همیشه سربلند، شهید می‌شوند؛
 ظریف توئیتی می‌کند و می‌گوید: "عملیات تروریستی ایران بی جواب نخواهد ماند".

 

 براستی توئیتر کجاست که در آن یک کشوری تهدید و تحقیر می‌شود و مسئولین نیز جواب آن تحقیر ها را با یک توییت پاسخ می دهند؟!!

 آیا توئیتر دادگاه است که می‌توان در آن یکدیگر را محاکمه کرد و حکم را نیز در همان جا اجرا نمود؟!!

شاید هم مکتب خانه ایست که اساتید به شاگردان تکالیف می دهند و آنها نیز در همانجا تکالیف را انجام میدهند!!!

شاید هم تیمارستانی است که روانپزشکان درون آن برای بیماران روانی نسخه می‌پیچند و آنها نیز دارو و درمان خود را درون آن دریافت می‌کنند!!!

شاید هم چیزی بالاتر از همه اینهاست!!

کافیست صحبت های خانم کلینتون (وزیر امور خارجه وقت آمریکا) را به یاد آورید که صراحتاً نقش توییتر را در فتنه ۸۸ کلیدی دانسته و به جاسوسان خود گفته است که در این مدت استراحت کنند زیرا که مردم ایران وظایف آنها را به خوبی انجام می دهند!!!

پورموسوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۳
seyed hossein hovalhagh

(الهام)
کتابهایی که داده هم بیشتر درباره سکولاریسم است و از زبان اندیشمندان خارجی و معدودی مثلا اندیشمند ایرانی، تلاش دارد اثبات کند دین یک تجربه و احساس شخصی ست نه نیاز جامعه! بعد هم خیلی نرم به تبلیغ و ترویج عقاید بنیادین بهاییت مانند میثاق و مظهر الهی و... می پردازد (به دلیل خطر شدید انحراف این کتب ضاله، از نامبردن آنها معذوریم).
اصلا دردمان همان وقت شروع شد که دین را از زندگیمان کنار زدیم و الان به جایی رسیده ایم که باید توی سرمان بزنیم و بگوییم چرا انقدر آمار افسردگی در جوامع مدرن بالا رفته؟ دلیلش هم واضح است... دین را اگر از جامعه حذف شود، کفاف نیازهای فردی را هم نمیدهد؛ چون انسان درون غار زندگی نمیکند که فقط نیاز فردی داشته باشد!
با وجود اینکه مطمئن شده ایم خانم حسینی سعی دارد عقاید بهایی را به شکلی فریبنده به خورد مردم بدهد، چندان ناامید نیستیم. مریم برای عادی کردن ماجرا، چندبار دیگر هم به مراسم میرود اما درحال طراحی سوالات مسابقه کتابخوانی هستیم. پول هم از نذرها و کمک های مردم جور شده و توانسته ایم تعداد قابل توجهی کتاب بخریم. مریم تمام وقتش را گذاشته تا کتاب را خلاصه کند و بریده های کتاب را به صورت بروشور چاپ کنیم. در کل، با هزار و یک بدبختی بسته فرهنگی مختصری آماده کرده ایم برای بیست و هشت صفر. سعی کرده ایم شبهات را تا جایی که شده به زبان ساده پاسخ بدهیم.
مصطفی جعبه ها را پشت صندوق عقب ماشین پدر -که الان دست ماست!!- میگذارد و مریم صندلی عقب می نشیند. راه می افتیم برای پخش بسته. در خانه ها را می زنیم و ضمن تسلیت ایام، درباره مسابقه کتابخوانی توضیح میدهیم. چند کوچه پایین تر که میرویم، -حوالی خانه همان مثلا مادر شهید- خانمی با گرفتن بسته می پرسد: "ممنون ولی دیروز بهم کتاب دادین."
بی آنکه بخواهم، اخم هایم درهم میرود اما سعی دارم عادی جلوه دهم و به زور میخندم: "اما ما امروز شروع کردیم به کتاب دادن حاج خانوم. کی کتاب بهتون داده؟"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۰۸
seyed hossein hovalhagh

(حسن)
به قول عباس، اینکه اینجا هستیم الان ثوابش از عزاداری بیشتر است. امیدوارم همینطور باشد. مصطفی نگران بود و به نظر بچه ها، نگرانی اش بجاست. علی روز قبل را کامل وقت گذاشت و با بچه های فرهنگی، سیر نمایشگاهی زدند درباره شیعه لندنی. صبح اما وقتی رسیدیم مسجد، دیدیم چندتا از پوسترها را پاره کرده اند. حاج کاظم به موقع رسیده بود...

صبح که آمدیم و دیدیم بین کلمات جمله«ما تشیعی که مرکز تبلیغاتش لندن است را نمی خواهیم» فاصله افتاده و پوسترش با عکس آقا پاره شده، همه وا رفتیم اما خداراشکر، عباس حدس میزد این اتفاق بیفتد و به علی گفته بود از پوسترهای آقا دوتا بزند. معلوم است این عباس دوست سیدحسین است که انقدر کله اش خوب کار میکند!!
اصلا برای همین ماجراها مصطفی گفت بیاییم اینجا و حواسمان به هیئت «محسن شهید» باشد. من نظرم این است که روی موتور باشیم و دیدشان بزنیم اما عباس میگوید اینجوری تابلو میشویم. میرویم آخر مجلس، در حیاط می نشینیم. این عباس هم کله اش خوب کار میکند هم چشمانش! انقدر دقیق مجلس را می پاید و سخنان سخنران را یادداشت میکند که حیران می مانم. بدون نگاه به دفترچه و بدون نقطه می نویسد.
مداح درباره شفا گرفتن فرزند افلیج یکی از خادمان هیئت میگوید که نذرکرده قمه بزند و فرزندش الان بهتر از ما راه میرود! چقدر اهل بیت پیامبر مظلوم و غریبند که عده ای به راحتی حکمشان را نادیده میگیرند... چقدر ناراحت کننده است که کسانی، از احساسات پاک مردم به اهل بیت سوءاستفاده میکنند و نمیگذارند اسلام ناب محمدی شناخته شود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۰۵
seyed hossein hovalhagh

(مصطفی)
علی با همان تواضعش میگوید: "والا ما که مثل شما و حاج آقا بلد نیستیم درست سوال جواب بدیم ولی گفتم توی اسلام جهاد معنیش وحشی گری نیست، جهاد فقط مبارزه با کفر و ظلمه نه با مردم عادی، برای دفاعه. نامردی ام توش حرامه، چون بخاطر خدا باید جنگید نه کس دیگه! هیچ جای سیره معصومین ننوشتن موقع جهاد، به مسلمونا اجازه وحشی بازی داده باشن یا مردمو مجبور کرده باشن اسلامو بپذیرن... نشون به اون نشون که مردم فلسطین و سوریه و لبنان، تا مدتها بعد فتح اون سرزمینا مسیحی موندن و آروم آروم مسلمون شدن. یا همین مردم ایران خودمون... کسی زورشون نکرد اسلامو قبول کنن... چون با این حساب مردم باید با حمله اسکندر، دست از زردشت برمیداشتن! تازه طبق قرآن، توی همه ادیان توحیدی هم اصل جهاد بوده خیلی پیامبرا در حین جهاد شهید میشدن. چون مبارزه با ظلم حکم خداست. اگه دینی این حکم رو نده کامل نیست."
کمی صدایش را پایین میاورد: "درست گفتم؟ به نظرتون لازم بوده چیز دیگه ای هم بگم؟"
لبخند میزنم. حاصل تربیت سیدحسین است دیگر... جواب را نمی پیچاند و ساده می گوید. همانقدر که باید بگوید.
- عالی جواب دادی علی آقا... خیلی ام خوبه...
سر به زیر می اندازد. میخواهم بحث را عوض کنم: "ورودی بهمنی که اینطوری افتادی تو مسجد؟"
لبخند میزند: "ما همیشه مخلصیم سید!"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۰۳
seyed hossein hovalhagh