هوالحق

هوالحق
بایگانی



بسم الله الرحمن الرحیم

 

شرایط نبوت

 

۱ ـ معجزه

معجزه از مادة اعجاز است و در لغت به معنای عاجز کردن و ناتوان ساختن است. و در اصطلاح علم کلام، به کاری خارق العاده (عجیب و شگفت انگیز) گفته می‌شود که انبیاء: برای اثبات صدق ادعای خویش (به اینکه ما پیامبرانی مبعوث از جانب خداوند متعال هستیم) انجام می‌دهند.

چرا پیامبران: باید معجزه داشته باشند؟ همان طور که در تعریف معجزه گفته شد، این معجزه برای اثبات ادعای پیامبران: است. یعنی همانطوری که هر کس باید برای ادعای خود، دلیلی داشته باشد، دلیل پیامبران:بر اینکه ما از جانب خداوند مبعوث شده‌ایم، این معجزه است.

 

خصوصیات معجزه

۱) خارق العاده است.

۲) هیچ فردی توانایی انجام چنین کاری ندارد.

۳) همراه با تحدی (مبارزه طلبی) است: یعنی: هر کس که فکر می‌کند که می‌تواند چنین چیزی بیاورد، دست به کار شود (ولی هیچ کس در هیچ وقتی نمی‌تواند انجام دهد)

۴) شکست ناپذیر است، یعنی: قدرتی بالاتر از قدرت به وجود آوردندة معجزه وجود ندارد که مثلاً بخواهد آن معجزه را از بین ببرد یا اثرش را خنثی کند

۵) ـ همراه با ادعای پیامبری است. یعنی: من چون پیامبر هستم، این کار را انجام می‌دهم.

به عنوان مثال، قرآن برای معجزه بودن خود می‌فرماید:

قُل لَئِن اجتَمَعَتِ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلی آن یأتُو بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا یأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً؛بگو که اگر جن و انس متفق شوند که مانند این قرآن کتابی بیاورند هر گز نتوانند مثل آن آورند هرچند همه پشتیبان یکدیگر باشند. «اسراء۸۸»

توضیحی پیرامون خارق العاده بودن معجزه: معجزه از امور شگفت انگیزی است که ما علت آن را نمی‌دانیم که چیست (نه آنکه یک کاری باشد که محال عقلی باشد)، معجزه کار غیرممکن و محال عقلی نیست. چون امور خارج از ذهن ما، دو حالت دارند: الف) غیرممکن (محال عقلی): که عقلاً وقوع آن در عالم خارج امکان ندارد. مانند اجتماع نقیضین.

ب) امور ممکن) (که دو دسته می‌شوند)

ـ کارهایی که به طور معمول و عادی، صورت می‌گیرد: مانند تمام حوادث پیرامون خودمان در عالم طبیعت.

ـ کارهایی که برای ما معمولی نیست: مثلاً تبدیل شدن عصا به یک اژدهای وحشتناک، کاری است غیرعادی برای نوع بشر. که به این دسته از امور محال وقوعی گویند. معجزة انبیاء: از این قبیل کارها هستند.

 

نکته ۱: معجزه، تجلی ولایت تکوینی خداوند متعال، در عالم وجود است. یعنی همانطور که خداوند متعال هرچه را اراده می‌فرماید که موجود شود، موجود می‌شود، همین قدرت را به پیامبران خود: اعطا فرموده است تا برای اثبات حقانیت خود، تصرفاتی در عالم وجود، انجام دهند و کارهای خارق العاده، ارائه دهند. (از این نکته نیز معلوم می‌شود که معجزه جزء امور ممکن الوجود است، فقط ما سرّ آن را نمی‌دانیم).

نکته ۲: ما علت و سرّ معجزه را، هرچه قدر هم که علم پیشرفت کند، نمی‌توانیم متوجه شویم و معجزه بودن آن به همین است و اگر سرّ آن گفته شده بود دیگر معجزه نیست (چون اگر علت فهمیده شود، دیگر معجزه نیست)

نکته ۳: همان طور که گفته شد، معجزه برای اثبات حقانیت پیامبران: و وسیلة هدایت مردم است. یعنی هرگاه این معجزه وسیلة هدایت مردم می‌شد، پیامبران: معجزه ارائه می‌دادند. فلذا اگر بعضی از مردم می‌خواستند از این معجزه‌ها سوء استفاده کنند (مثلاً به زندگی مادی بهتری برسند) و کاری با دین و دیانت و ایمان آوردن نداشتند، دیگر پیامبران: از ارائة معجزه خودداری می‌نمودند، به عنوان مثال قرآن کریم در سوره اسراء می‌فرماید:

وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتَّی تَفجُر لَنا مِنَ الأرضِ ینبُوعاً(۹۰) 

أوتَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِن نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجَّرَ الاًنهارَ خِلالَها تَفجیراً(۹۱)

أو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفاً أو تَأتِی بِاللهِ وَ المَلائِکَه قَبیلاً(۹۲)

أو یکُونَ لَکَ بَیتٌ مِن زُخرُفٍ او تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقیکَ حَتَّی تُنَزَّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُهُ قُل سُبحانَ رَبّی هَل کُنتُ إلاَّ بَشَراً رَسُولاً(۹۳)؛

و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما (به اعجاز) چشمه آبی بیرون آری.(۹۰)

یا آنکه تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردانی.(۹۱)

یا آنکه بنا بر پندار و دعوی خودت پاره‌ای از آسمان را بر سر ما فرود آوری یا آنکه خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر آری.(۹۲)

یا آنکه خانه‌ای از زر (و کاخی زرنگار) دارا باشی یا آنکه بر آسمان بالا روی و باز هم هرگز ایمان به آسمان رفتن نیاوریم تا آنکه بر ما کتابی نازل کنی که آن را قرائت کنیم. بگو: خدای من منزه است (از آنکه من، او یا فرشتگان او را حاضر سازم) آیا من فرد بشری بیشترم که (از جانب خدا) به رسالت آمده‌ام؟(۹۳) «اسراء:۹۰تا۹۳»

 

علت تفاوت معجزة پیامبران با یکدیگر

در هر زمانی، یک سری امور و فنون خاصی مورد توجه مردم آن زمان بوده و مردم روی آن امور حساسیت خاصی داشتند. فلذا پیامبران: برای هدایت مردم، از همان امور استفاده می‌کردند. به همین دلیل، معجزه‌های آن‌ها با یکدیگر تفاوت دارد. مثلاً: در زمان حضرت موسی علیه السلام، سحر، فن رایج آن زمان بود. و ساحران، مقام مهمی در نظر مردم داشتند. آوردن کاری ورای سحر ساحران و باطل کردن کار آن‌ها و عاجز ماندن ساحران از انجام چنین کاری، سبب هدایت مردم شد. وقتی ساحران، با مشاهدة معجزة حضرت موسی علیه السلام ایمان آوردند، مردم نیز تحت تأثیر قرار گرفتند. در آیات متعدد قرآن، ماجرای حضرت موسی وساحران بیان شده است.

و در زمان حضرت عیسی علیه السلام فن پزشکی خیلی رایج بوده ولی از اموری مانند کور را بینا کردن، شفا دادن بیماری‌های سخت، زنده کردن مردگان و ... عاجز بودند و انجام دادن این کارها، سبب حیرت مردم می‌شده است. لذا معجزة حضرت عیسی از قبیل این کارها بوده است. و کور مادرزاد و یا مبتلای به پیسی را به امر خدا شفا دهد و مردگان را به امر خدا زنده می‌فرمود. «آل‌عمران:۴۹»

و در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برای اعراب، فصاحت و بلاغت، اهمیت بسیار داشت. لذا قرآن با فصاحت و بلاغتی فرابشری نازل شده است. وقتی حضرت قرآن را برای آن‌ها تلاوت می‌فرمودند، به خاطر فصاحت و بلاغتش و معارف عمیقی که با آن بیان زیبا و شیرین بیان می‌شد. سبب حیرت و تعجب اعراب می‌گشت.

 

۱_ تفاوت معجزه با کار ساحران، مرتاضان و کرامت اولیاء

در ابتدا مقداری با کار این سه دسته آشنا می‌شویم و بعد به بیان تفاوت این کارها به معجزه می‌پردازیم:

 

سِحر

سِحر در لغت به معنای کاری است که سرّ آن پنهان باشد و معمولاً به کارهای خارق العاده‌ای می‌گویند که با استفاده از وسایل مختلف انجام می‌شود. ساحران با فریب ذهن‌ها و تسخیر چشم‌ها، حقیقت بعضی از اشیاء و پدیده‌ها را در چشم دیگران به صورتی غیر عادی جلوه گر می‌کنند در صورتی که اگر کسی، از آن فن با اطلاع باشد برای او غیرعادی نیست. این کار از نظر اسلام حرام است.

 

ریاضت

مرتاضان هم افرادی هستند که در اثر ریاضت‌ها و سختی‌هایی که تحمل می‌کنند، روحشان از قدرت ویژه‌ای برخوردار می‌شود که به وسیلة آن می‌توانند کارهای خاق العاده انجام دهند. البته این ریاضت‌ها از نظر اسلام، حرام و عبث و بیهوده است.

 

کرامت

صاحبان کرامت یا اولیاء الله (دوستان خدا) افرادی هستند که در میدان جهاد و مبارزه با نفس به اوامر الهی عمل و نواهی را ترک و بر هوای نفس و شهوت غالب و پیروز گشته‌اند، و خداوند متعال هم به آن‌ها قدرت‌هایی اعطا فرموده که می‌توانند، کارهای خارق العادة انجام دهند. (که به آن‌ها کرامت گویند)

اما کار ساحران و مرتاضان و کرامت اولیاء الله، همگی تحصیلی است (البته هر کدام مسیر خاص خود را دارد) برخلاف معجزه که موهبتی است الهی و اکتسابی نیست. قابل تعلیم و تعلم نیست، محدود نیست، شکست پذیر نیست (تحت تأثیر نیروی قوی تر قرار نمی‌گیرد و مغلوب نمی‌شود). معجزه همراه با تحدی و ادعای نبوت است. در صورتیکه هیچ کدام از این ۳ دسته، با ادعای اینکه نبی هستند، نمی‌توانند چنین کارهایی انجام دهند.

 

۲ ـ عصمت

«عصمت» ملکه یا نیرویی است که در اثر معرفت و ایمان پیدا می‌شود که در هر کس باشد از ارتکاب گناه مصون خواهد بود و رغبت به گناه پیدا نمی‌کند.

عصمت برای افراد بشر، به معنای انجام ندادن گناه است ولی در مورد انبیاء علیهم السلام به معنایی وسیعتر از انجام ندادن گناه و اشتباه است. (یعنی، علاوه بر آنکه مرتکب گناه نمی‌شوند، مرتکب سهو و نسیان و خطا و اشتباه نیز نمی‌شوند).

نکته: عصمت انبیاء علیهم السلام در چند زمینه مورد بحث قرار می‌گیرد. عصمت در دریافت وحی، نگهداری وحی، ابلاغ وحی، تفسیر وحی و عمل به احکام و دستورات وحی.

۱ ـ عصمت در دریافت وحی: یعنی انبیاء علیهم السلام وحی را بدون کم و زیاد یا اشتباه در فهم وی، دریافت می‌کنند. (نه مانند شاگردان سرکلاس که معلم، درس را می‌گوید و هر کدام از افراد به قدر فهم خود، منظور استاد را متوجه می‌شود) انبیاء همان مطلب و مفهومی را که خداوند متعال از این وحی اراده فرموده است متوجه می‌شوند.

۲ ـ عصمت در نگهداری وحی: یعنی آنچه را دریافت می‌کنند فراموش نمی‌کنند.

۳ ـ عصمت در ابلاغ وحی: یعنی انبیاء علیهم السلام، همان مطالب وحی را بدون کم و زیاد، تحویل افراد بشر می‌دهند.

۴ ـ عصمت در تفسیر وحی: قرآن یک کتاب کلی است که هر کدام از احکام آن تفسیر و تأویلی دارد که تنها رسول خدا و اوصیاء آن‌ها این تفسیر و تأویل را می‌دانند.

۵ ـ عصمت در اجرای احکام و دستورات وحی، یعنی انبیاء تکالیف و دستورات را بدون نقص انجام می‌دهند. (البته همان طوری که گفته شد، واجبی را ترک نمی‌کنند یا مرتکب گناهی نمی‌شوند، دچار سهو و نسیان و غفلت نیز نمی‌شوند)

عصمت در پیامبران اکتسابی نیست بلکه موهبتی است الهی، یعنی خداوند متعال این ملکة نفسانی را به فرستادگان خود عطا فرموده و از لوازم هدایت انبیاء بشمار می‌رود.

نکته: بعضی‌ها قائل شده‌اند که این عصمت پیامبران، اثر اشک و آه است. یعنی به خاطر اشک و آهی که داشته‌اند، به دست آمده است و اکتسابی است. بی پایه بودن حرفشان را با یک مثال بیان می‌کنیم: اگر این عصمت، اثر اشک و آه باشد، حضرت عیسی علیه السلام که در گهواره به نبوت رسیدند یا حضرت یحیی علیه السلام که در سنین بسیار کم، به نبوت رسیدند، چه زمانی وقت گریه و ناله داشته‌اند که به وسیلة آن گریه و ناله به مقام عصمت برسند (رسالت و نبوت اکتسابی نیست)

 ضمناً، همانطور که گفته شد، عصمت، از لوازم انبیاء علیهم السلام است. یعنی خداوند که رسالت را به فردی می‌دهد، عصمت را هم به او می‌دهد و پیامبران قبل از بعثت، عصمت دارند چرا که باید بدون سوء سابقه باشند.

 

ضرورت عصمت

ـ چرا باید پیامبران علیهم السلام عصمت داشته باشند؟ هدف اصلی از بعثت انبیاء،  هدایت و راهنمایی بشر به سوی حقایق و وظایفی است که خدای متعال برای انسان‌ها تعیین فرموده به علاوة تزکیه و تعلیم و تربیت مردم که برای تحقق این هدف، اعتماد کامل امت نسبت به مقام نبوت لازم است و این اعتماد زمانی حاصل می‌شود که رسول، معصوم باشد از طرفی رسول باید دلیل و حجت بوده و جلوی عذر را ببندد اگر کار خلاف از او سربزند جلوی عذر باز می‌شود پس باید از همة گناه ها و زشتی ها پاک باشد.

اگر پیامبران مانند مردم عادی در معرض غفلت از خداوند و فراموشی و اشتباه قرار گیرند، یا ریشه‌های خلاف و حب دنیا و یا ضعف ایمان در آنان باشد، اینها باعث لغزش آن‌ها خواهد شد و چنین اشخاصی، حجت برای مردم نخواهند بود و به آن‌ها نمی‌توان اعتماد پیدا کرد. به علاوه اگر پیامبر ذره‌ای گمراهی و ا نحراف داشته باشد، باعث انحراف امت از دین و صراط مستقیم و مسیر هدایت می‌شود که این خود نقض غرض از هدایت امت است.

 

عدم سوء سابقه در انبیاء علیهم السلام 

عصمت در انبیاء تضمین رسالت آن‌ها است و بدون آن، نقض غرض از ارسال رسل می‌شود.

انبیاء چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، پاک و مبرّی از هر گونه گناه، خطا، سهو و نسیبان هستند و فکر گناه هم نمی‌کنند چون گناه در حرم پاک و طبع عالی و نفس شریف و پاکیزة آن‌ها راه ندارد و نفرت انگیز است.

آن‌ها‌ هادی و راهنمای امت به سوی کمال مطلق و خلیفة خداوند در روی زمین هستند و خلیفة خدا مظهر اسماء الحسنای خداوند است، لذا بر همة امت حجت می‌باشند و جلوی عذر را می‌بندند و همة امت نیز باید از آن‌ها اطاعت بدون چون و چرا داشته باشند.

 

برخی آیات دربارة موضوع عصمت

خداوند متعال در آیات متعدد، شهادتی به پاکی انبیاء علیهم السلام داده است که قول خداوند سبحان از هر دلیلی محکمتر می‌باشد.

اٌولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقتَدِه؛ آن‌ها کسانی هستند که خداوند خود، آن‌ها را هدایت نموده، تو نیز همراه آنان باش.«انعام:۹۰»

خداوند متعال، اطاعت پیامبران را در قرآن کریم به طور مطلق و بدون هیچگونه قید و شرطی، در کنار اطاعت خود قرار داده است. و این به معنای عصمت آن‌ها در تمامی جهات است و اگر آن‌ها دارای مقام عصمت نباشند، امر به اطاعت مطلق از خدای سبحان و اطاعت مطلق از کسانی که در معرض خطا و انحراف باشند موجب تناقض خواهد بود.

مَن یطعِ الرَّسُولَ فَقَد اٌطاعَ الله؛ هر که از پیامبر اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است «نساء:۸۰»

وَ ما ارسَلنا مِن رَسُولٍ إلاَّ لِیطاعَ بِإِذنِ الله؛ ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر برای اینکه به فرمان خدا از وی اطاعت شود. «نساء:۶۴»

وَ ما ینطِقُ عَنِ الهَوی(۳) آن هٌوَ إلاَّ وَحی یوحی(۴)؛ پیامبر هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید * آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازی شده نیست. « نجم:۳و۴»

یا ایهَا الَّذینَ آمَنُوا اطیعُوا اللهَ وَ اطیعوُا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاٌمرِ مِنکُم؛ ای اهل ایمان، فرمان خدا و رسول و اولی الامر (جانشینان پیامبر) را اطاعت کنید. « نساء:۵۹»

ما آتاکُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا؛ آنچه رسول (خدا) بدان دستور دهد عمل کنید و هر چه را نهی می‌کند ترک نمائید. «حشر:۷»

خداوند می‌فرماید: ما پیامبران را خالص کردیم از هر ناپاکی و از نظر صفات، متجلی صفات خداوند متعال می‌باشند.

إِنَّا اٌخلَصنا هُم بِخالِصَهٍ ذِکرَی الدَّارِ(۴۶) وَ إِنَّهُم عِندَنا لَمِنَ المُصطَفَینَ الاٌخیارِ(۴۷)؛ ما آنان را خصلت پاکی (و عصمت) بخشیدیم تا یاد قیامت کنند(۴۶) و آن‌ها در نزد ما از برگزیدگان و نیکان هستند(۴۷). «ص:۴۶و۴۷»

بنابراین، حکمت و لطف الهی، چنین اقتضاء می‌کند، پیامبران که الگو و اسوة مردم برای رسیدن به خداوند هستند، افرادی پاک و معصوم از گناه باشند و حتی کار ناشایستی از روی سهو و نسیان هم از ایشان سرنزند.

خداوند به مردم عادی عتاب می‌کند که چرا حرف می‌زنید و عمل نمی‌کنید؟ آیا ممکن است که رسولانی بفرستد که خودشان حرفی بزنند ولی به آن عمل نکنند؟!

حضرت امام صادق علیه السلام، عصمت را موهبتی از جانب خداوند متعال می‌دانند و در این زمینه فرمودند: اَلمَعصُوم هُو المُمتَنعُ بِالله مِن جَمیعِ المَحارِم؛ معصوم کسی است که به توفیق الهی از آلودگی به گناهان مصونیت داشته باشد.

انسان هر قدر بیشتر به بدی و زشتی و خطر اعمال و افعال، معرفت و ایمان پیدا کند بیشتراز آن اعمال نفرت پیدا می‌کند و برای معصومین علیهم السلام بدی و زشتی و بوی گند همة گناهان به قدری روشن است که تنفر دارند و از سخط خداوند آنقدر می‌ترسند که اصلاً تصور گناه هم نمی‌کنند. فلذا با اختیار، از گناه و حتی فکر گناه دوری می‌کنند.

به عنوان مثال، انسان عاقل هیچگاه خود را از مکان بلند و پرتگاه، پرت نمی‌کند و یا هرگز سم و یا زهر را نمی‌خورند یا فکر خوردن لجن و کثافات را در ذهن خود راه نمی‌دهد و از آن‌ها اجتناب می‌کند چون نه تنها لذتی برای او ندارد بلکه نفرت هم دارد. البته مصون بودن از این افعال، اجباری نیست. پس اجتناب معصوم از گناهان هم به هیچوجه منافاتی با اختیار وی نخواهد داشت.

چون علم معصومین علیهم السلام علم حضوری است نه علم حصولی، و در علم حضوری سهو و فراموشی نیست لذا آن‌ها مصونیتی خلل ناپذیر نسبت به گناه دارند.

تذکر: اشکالاتی که در قرآن به انبیاء گرفته شده، منافاتی با عصمت ندارد.

خداوند در قرآن، اطاعت بدون چون و چرا از پیغمبر را واجب فرموده و نیز فرمود: پیامبران،  صالحین و مخلصین هستند و فرموده: کلاً هدینا؛ همة آن‌ها هدایت‌شده‌اند. «انعام: ۸۴» پس آن‌ها معصوم می‌باشند.

و خداوند در تمام ابعاد دین، پیغمبر صلی الله و علیه و آله را الگو معرفی فرموده است:

لَقَد کانَ لَکُم فی رَسُولِ اللهِ اسوَهٌ حَسَنَهٌ؛ مسلماً برای شما در زندگی، رسول خدا صلوات الله علیه و آله (بهترین) الگو و سرمشق نیکو و خیر فراوان است «احزاب:۲۱»

بنابراین آیاتی که نسبت گناه به انبیاء می‌دهد، عصمت آن‌ها را نقض نمی‌کند و برای روشن شدن مفهوم این آیات، توضیحاتی لازم است.

انبیاء علیهم السلام باآن مقام والائی که دارند، هرگاه توجهی به غیر خداوند کرده‌اند که بهتر بوده آن کار را نمی‌کردند، از آن تعبیر به «عصیان» شده است.

اینگونه افعال را اصطلاحاً «ترک اولی» می‌نامند یعنی ترک آن عمل را که انجام داده‌اند یا انجام آن عملی را که ترک کرده‌اند اولی و بهتر بود.

منظور از گناه که شخص معصوم، مصونیت از ارتکاب آن دارد، عملی است که در لسان فقه «حرام» نامیده می‌شود و همچنین ترک عملی است که در لسان فقه «واجب» شمرده می‌شود. اما واژة گناه و معادله ای آن مانند «ذنب» و «عصیان» کاربرد وسیعتری دارد که شامل «ترک اولی» هم می‌شود و انجام دادن آن‌ها هیچگونه منافاتی با عصمت ندارد. به عبارتی دیگر گناه و عصیان بر دو نوع مطلق و نسبی می‌باشد:

گناه و عصیان «مطلق»، آن دسته از کارهای است که از هر کس صادر شود گناه محسوب می‌شود و هیچگونه استثنایی در آن نیست مانند: دروغ، خوردن مال حرام، قتل حرام و ...

گناه و عصیان «نسبی»، آن دسته از کارهایی است که با توجه به مقام و شخصیت و موقعیت اشخاص آن عمل نامتوقع و نامطلوب است و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگری نه تنها عیب نباشد بلکه فضیلتی محسوب می‌شود. در این زمینه میان علماء معروف است که می‌گویند: حسنات الابرار سیئات المقربین (اعمالی که مردم نیکوکار انجام می‌دهند اگر مقربان درگاه الهی آنگونه عمل انجام دهند، برای آن‌ها گناه است ولی برای دیگران ثواب می‌باشد).

انتظاری که خداوند متعال از اولیاء و مقربین درگاهش دارد، غیر از انتظاری است که از افراد نیکوکار عادی دارد و اعمال خوبی را که «ابرار» انجام می‌دهند، اگر همان اعمال را مقربین انجام دهند گناه محسوب می‌شود.

مثال: عقیدة مقربین و اخلاق آن‌ها و عبادات آن‌ها باید خیلی برتر و بالاتر از دیگران باشد فلذا در دعاها می‌خوانیم معذرت خواهی معصومین علیهم السلام را که اعمال خود را در آن مقامی که هستند، در برابر کمال مطلق، ناقص می‌بینند. از این روی در مقام عذرخواهی و استغفار بر می‌آیند.

 

پاسخ یک شبهه

 بعضی از کلمات و عباراتی که در قرآن مجید نسبت به انبیاء علیهم السلام داده شده است معانی گوناگونی دارند. ازجمله در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم چنین می‌خوانیم:

بسم الله الرحمن الرحیم(*) إِنَّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبیناً(۱) لِیغفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأخَّرَ وَ یتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکَ وَ یهدیَکَ صِراطاً مُستَقیماً(۲)؛

به نام خداوند بخشندة بخشایشگر(*) ما برای تو فتح و پیروزی آشکاری فراهم ساختیم(۱) تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌داند ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نماید) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید(۲) «فتح:۱و۲»

منظور از «ذنب» در این آیة شریفه، گناهانی است که مشرکان برای آن حضرت، قائل بودند زیرا رسول اکرم صلوات الله علیه و آله با معبودهای ایشان، به مخالفت برخواسته بودند و این کار در نظر مشرکین، گناه بزرگی برای آن حضرت به شمار می‌رفت و منظور از مغفرت آن حضرت، رفع آن نسبت هائی است که به آن حضرت می‌دادند. با فتح مکه و شکسته شدن بتها و جانشین شدن توحید، آن گناهانی را که نسبت می‌دادند به پیغمبر که بر همة خدایان جسارت کرده است، برطرف شد و بی اساس بودن خدائی آن‌ها روشن گشت.

بعضی معتقدند، پیامبران علیهم السلام در امور شخصی خود عصمت لازم ندارد، فقط در دریافت و ابلاغ دین به مردم عصمت دارند و در بقیة امور شخصی خود لازم نیست عصمت داشته باشند و اساساً با عصمت و معجزه خیلی کم رنگ برخورد کرده‌اند. در حالی که اگر پیامبران به طور مطلق عصمت نداشته باشند و زمینة گناه در آن‌ها موجود باشد این زمینه بالاخره در موارد مختلف ظاهر می‌شود و منجر به ارتکاب گناه می‌شود. اگر احتمال گناه به آن‌ها داده شود دیگر نمی‌شود به او اعتماد کرد و دستور و عمل او حجت برای مردم نمی‌باشد.

و از طرفی نقش اصلی را در تربیت مردم، همان برنامه‌های عملی انبیاء انجام می‌دهد زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آن‌ها است که برای کسانی که تحت تربیت آن‌ها قرار دارند معیار و الگو محسوب می‌شود.

انبیاء علیهم السلام در تمام برنامه‌های زندگی، اسوه و مقتدای مردم هستند و در همة اعمال از آن‌ها تعلیم می‌گیرند فلذا آن‌ها در تمام ابعاد از قبل از بعثت معصوم هستند و هیچ سوء سابقه ندارند. اگر آن‌ها افرادی آلوده به دروغ و خیانت و ظلم و هوسرانی بودند یعنی سوء سابقه داشتند به کلی اعتبار خود را از دست داده و هدف بعثت آنان از بین می‌رفت.

خداوند می‌فرماید:

سفیران و پیام آوران الهی و اوصیاء آنان به حکم آنکه سنگین ترین مسئولیت‌ها یعنی هدایت انسان و تربیت نفوس و پاکسازی آن‌ها را از تمام آلودگی‌ها به عهده دارند باید در بالاترین سطح، از «تقوی» و «عصمت» برخوردار باشند و اگر آن‌ها در این زمینه با تأییدات الهی، بیمه نشده باشند هدف بعثت حاصل نمی‌گردد و نقض غرض از ارسال پیامبران و خلقت انسان‌ها خواهد شد.

 

۳ ـ افضلیت

افضلیت و برتری همه جانبة انبیاء و اوصیاء آنان نسبت به امت، خود از دیگر شرایط آن‌ها می‌باشد. آن‌ها که مردم را به سوی فضیلت، دعوت می‌کنند باید خود از همه با فضیلت تر باشند. اگر فردی از امت آن‌ها در فضیلت از ایشان سبقت بگیرد، قرار گرفتن آن فرد تحت هدایت و سرپرستی چنین پیامبری و تبعیت از آن پیامبر برخلاف عقل بوده و این ترجیح بلا مُرَجّح است. بنابراین خداوند حکیم به آنان از هر جهت نسبت به امت خود برتری عنایت فرموده و در قرآن کریم به این مطلب اشاره می‌فرماید:

و کلاًّ فَضَّلنا عَلَی العالَمینَ؛ و ما همة (پیامبران علیهم السلام ) را بر عالمیان فضیلت و برتری دادیم. «انعام:۸۶»

آنان در ذات و صفات و افعال مظهر خداوند متعال هستند، مظهر اسماء الحسنا و خلیفة او هستند. خداوند متعال که علیم است آن‌ها هم مظهر علم خداوند می‌باشند، خداوند متعال که قدیر می‌باشد در حرم وجود آن‌ها هم عجز و ناتوانی راه ندارد، خداوند متعال که منزه از هرگونه نسیان و فراموشی است، در آن‌ها هم جهل و فراموشی وجود ندارد. آنان به نسبت خود، مخزن و معدن علم و حکمت و اسرار خداوند متعال می‌باشند و کسی را به مقام آن‌ها راهی نیست. علم آن‌ها اکتسابی نیست. علم آن‌ها حضوری است و وصل به اقیانوس علم و حکمت الهی هستند.

فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ؛ در جایگاه پسندیده نزد فرمانروایی مقتدر و توانا می‌باشد. «قمر:۵۵»

وَ عَلَّمَ آدَمَ الاٌسماءَ کُلَّها؛ خداوند علم اسماء (علم اسرار کل آفرینش موجودات) را به حضرت آدم علیه السلام آموخت. «بقره:۳۱»

پیامبران علیهم السلام از جهت سوابق خانوادگی نیز بر دیگران برتری داشتند. حسب و نسبت آنان پاک و شریف بوده هرگز دارای سوء سابقه نبوده و این باعث می‌شود که اعتماد امت به آن‌ها قوی تر و پایة نبوت آن‌ها، استوارتر و گرایش مردم به سوی آن‌ها، بیشتر شود و این فضائل موجب می‌شد که جای عذری برای مردم باقی نماند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۱۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی