هوالحق

هوالحق
بایگانی


دیشب که پیام زد برای والیبال فردا خنده ام گرفت.
- بیا بانو جان! یه روز خواستم صبح بیشتر بخوابم، شب نون گرفتم. 
همراهم را گرفت و پیام را خواند و در جا گفت:
- شرمنده ی اخلاق ورزشیتم نمی تونم اجازه بدم بری!
همین علامت تعجب خط بالا، روی سـر من هم نشسـت و نگاهش کردم. 
- شرط داره!
چشـمانم را تنـگ کـردم و نگاهـم را ادامـه دادم. در صورتـش اعتـراض نبود، ولی شیطنت چرا. 
- چه شرطی؟
ابرو بالا انداخت. صبر نکرد و با صدای بلند گفت:
- مریم جان! محمد مامان! بدویید بابایی می خواد باهامون والیبال بازی کنه. 
من فقط چشمک را دیدم و جمع شدن دفتر مریم و توپ آوردن محمد را. به عرض دقیقه ای اجبارا تور بستم و تیم والیبال نشسته مان شکل گرفـت. مـن و دختـر هفـت سـاله ام. بانـو و پسـر چهـار سـاله. مرده شـور آپارتمان را بزنند که مدام مجبور شدم به بچه ها تذکر صدا و بالا پایین نپریـدن را بدهـم و البتـه سـرآخر بـازی را بـا اختـلاف بـه تیـم بانـو واگـذار کنم.
***

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۷ ، ۱۶:۰۶
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

داستانی تربیتی

#قسمت_هجدهم


فقـط نگاهـم می🌺 کنـد. سـرویس نمی زنـم. روی دور بـدی افتـاده ام. می خواهـم مجبورش کنـم بـه سـازی کـه مـن می زنـم برقصـد. دلـش می خواهـد کـه مـن اذیـت نشـوم. ایـن مرامـش اسـت. همیشـه طـوری رفتار می کند که بچه ها کنارش احساس راحتی می کنند.

وقتی می بیند سکوتش مرا ناراحت کرده است. می گوید: 

- جواد چرا همیشه می خوای... 

مکث میکند و ادامه میدهد:

- هیچی... اصلا تو از خودت بگو. تو حرف بزن من گوش می دم. 

- د نشـد دیگـه. مـن می گـم شـما حرف بزن. شـما می گی مـن از خودم بگم؟

سـرویس می زنـم. امـروز از آن روزهایـی اسـت کـه می توانـد روی یـک تیـم شـش نفره را کـم کنـد. این هـا را رو نکرده بود. تـوپ را می زنم. بلند می شود که آبشار بزند، کم نمی آورم. دفاع می کنم. توپ از زیر دستش به زمین می نشیند. 

- از خودم بگم که چی بشه؟ 

- سؤالم رو با سؤال جواب نده. تو حرف بزن. از مدل زندگیت بگو!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۷ ، ۱۹:۵۰
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

#داستانی_تربیتی

#قسمت_هفدهم

- دلم می خواهد یک دسـت والیبال با هم بازی کنیم و این بار این تو نباشی که همیشه باید یک آبشار محکم 🌺حواله ی صورت من بکنی، بلکـه مـن باشـم کـه سـه چهار تـا آبشـار محکـم بکوبـم تـوی صورتـت تـا انقـدر از زبـان مـن بـه خـودت حـرف بی ربـط نزنـی. اگـر پسـرم بـودی، اختیارت را داشتم. به قصد کشت... صدای نفس های عمیقی که می کشد گوشم را آزار می دهد. 

- دیگر یک کلام هم حرف نمی زنم. برو هر تصمیمی خواستی بگیر.

اه کـه مثـل بچه هـا قهـر می کنـد. این بـار دیـوار را نشـانه می گیـرم تـا بـه تلافی، محکم بکوبم و بی ریکوردرش کنم. ولی این کار را بکنم بعداً ایـن شـیطان فاسـدم می گویـد: مـن بهـت گفتـم. امـا تـو خـودت انجام دادی. مرگ بر خودت. آن وقت خودم در گنداب می ماند. گوشی ام را برمی دارم و برایش پیام می دهم:

- فردا لباس والیبال بیار، رقیب. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۷ ، ۱۹:۴۶
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

#داستانی_تربیتی

#قسمت_شانزدهم

- این‌هـا نصیحـت نبـود. جـواب سـؤال‌های زیـادت بـود کـه هـر بـار پرسیده بودی و من جواب نداده بودم، چون وقتش نبود. پس بی‌خود قاعـده‌ی جـواب سـؤال رو بـا انـگ نصیحـت بـه هـم نـزن. اما حـالا که تصمیـم گرفتـی کمـی دهـان مبارکـت رو کنتـرل کنـی، اگـر دوبـاره نمی‌گـی نصیحـت، یـک پیشـنهاد دارم. شـاید خواسـتی فکـر کنـی. بـرای رو کم‌کنـی مـن اگـر سـکوت کـردی، همیـن الآن فریـاد بـزن؛ چون ضـرر کـردی. امـا برای رو کم َکنی نفـس بد‌مزاجت اگر داری این کار رو می‌کنی، موفق باشی.

اعصابـم را دارد بـه بـازی می‌گیـرد. دلـم می‌خواهـد تـوی کوچـه تنهـا گیرش بیاورم و تلافی تمام حرف‌هایش را یکجا توی صورتش خالی کنم. چیـزی نمی ِگویـم کـه ضبط بشـود. بـرای خود الآنم سـکوت کـرده‌ام، و الا... نه‌خیر برای کم کردن رویش دارم خفه می‌شوم. ریکوردر را پرت می‌کنم. یکهو می‌فهمم که ریکوردر من نبوده است. خیـز برمـی‌دارم. افتـاده روی تختخوابـم. اوووف، شـانس آوردم. مـن کـه اینطـور بـرای ریکـوردرش خیـز مـی‌روم، چـه طـوری بکوبـم زیـر چانه‌اش؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۷ ، ۱۹:۴۴
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

#داستانی_تربیتی

#قسمت_پانزدهم

- نـه جواد جـان. تـو کـه شـعار مـی‌دی و هـوار می‌کشـی از هـر چـه رنـگ تعلق پذیرد آزادی، پس چرا ا‌نقدر دست و پا بسته ای؟ اتفاقا شیطون صلا دشمن پر قدرتی نیست. اون هم برای تو اینقدر پر‌ادعایی، من رو بعد از این‌همه رفاقت اولین دشـمن خودت میدونی. برای خودم متأسـف شـدم. لازم هم نبود دوسـتت رو اون طوری بزنی و این طوری بخوری که توی مدرسـه دسـتمال گردن ببندی. پای چشـمت و کنار لبت داد می زد که خوردی، دسـتی هم که دسـتمال بسـته بودی هم. آدمـیزاد تـا ایـن همـه عقلـش رو آکبنـد نگـه مـی‌داره نیـاز بـه شـیطون نداره. هوای پیچیده در سرش و خود مغرور و پر بادش براش بسه. یادته اون‌بار سر کلاس منصوری پرسید که:

- آقـای مهـدوی، مـن دلـم می‌خـواد از زندگیـم لـذت ببـرم. یعنـی اگـه خوشـی نباشـه می خوام سـر به تن زندگی هم نباشـه، خودمو می‌کشـم راحت! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۷ ، ۱۹:۴۳
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

#داستانی_تربیتی

#قسمت_چهاردهم


شب که می‌رویم بیرون، می دهم یکی‌دو تا از همین بچه‌های دور و برم هم گوش می‌دهند. قرار می‌شود سه‌تایی برویم تا می‌خورد بزنیمش. قلیون را می‌کشم طرف خودم تا دمی نفس بگیرم که آریا می‌گوید:

- بیـا... گفـت خودخواهـی. راسـت می گفـت دیگـه. همـه‌ش بـه نفـع خودت. جا می‌خورم، اما کم نمی‌آورم. 

- خفه. 

- نـه دیگـه اولویـت بـا لـذت خـودت بود. مـن چاقیده بـودم. الآنم باید گورمو گم کنم تا توی زورگو حق منو بخوری!

- سگ بخوره اون حقتو. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۳
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

#داستانی_تربیتی

#قسمت_سیزدهم


بچـه شـده‌ام. دلـم می🌺‌خواهـد هشت‌سـاله باشـم نـه هجده‌سـاله. بچه هـا نقاشـی کـه می‌کشـند و وسـطش خـراب می‌شـود کل ورقـه را پـاره می‌کننـد. بـا حـرص مچالـه می‌کنند. پرتـش می‌کنند و تـازه دو تا فحش هم می‌دهند. الان اگر این حالم را می دید، حتما می‌گفت فکر می‌کنـی بـا کـی لـج کـرده‌ای؟ اگـر پاک‌کـن برمی‌داشـتی و آن قسـمت خراب را پا ک می‌کردی راحت بود یا... گفته بودم:

- نمی‌خوام قواعد بازی دنیا رو قبول کنم. 

لبخند زده و سرش را پایین انداخته بود. بعد از چند ثانیه گفته بود:

- مثل قواعد بازی فوتبال که جهانی اون رو پذیرفتن؛ یه تیم اگر بارها شکسـت بخـورد، قانـون فوتبـال رو عـوض نمی‌کنند. یادته مسـابقات فوتبـال دوم و سـومی‌ها بـود؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۱
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام-سو

#داستانی_تربیتی

#قسمت_دوازدهم


- این دیگه مال کیه؟

ریکوردر🌺 دست آرمین است. 

- بذار سر جاش، خراب میشه. 

هیکل چاق و قناصش را می‌چرخاند و به میز تکیه می‌دهد. پشت و رویش می‌کند. و با دکمه‌هایش ور می‌رود. 

- از کجا حالا؟

- بابا برای معاون بد‌قلق مدرسه است. باید پسش بدم. 

- نوحه برات فرستاده. 

- نه بابا یه مسخره‌بازی سر کلاس براش کردیم، نگرفت.

آرمیـن کـه مـی‌رود. احسـاس تنهایـی می‌کنـم. ریکـوردر را برمـی‌دارم. شـاید خیلـی یـا اصـلا مثل هم نباشـیم، اما نمی‌دانم چـرا یک جورایی دوسـتش دارم. شـبیه همـه‌ی ایـن تیـپ مثبت‌هـا نیسـت. یعنـی همچیـن بـه قاعـده پاسـتوریزه می‌آیـد، امـا خیلـی وقت‌هـا بـه قوانیـن مـن‌درآوردی امثـال خـودش برخـورد نمی‌کنـد. کلـی اسـکلش کردیـم، بـه رویمـان نیـاورد. می‌فهمـم کـه می‌فهمـد، امـا لا کردار فقـط لبخند می‌زنـد و می‌گـذرد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۹
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

#داستانی_تربیتی

#قسمت_یازدهم


مصطفـی را صـدا می‌زنـم. بچـه‌ی پایه‌ا‌یسـت. همـه‌ی هـوش و استعدادش یک طرف، زلزله بودنش یک طرف. زلزله اگر تکان‌هایش خوب باشد باید چه اسمی برایش گذاشت؟ می‌دانم که راضی کردن مصطفی کمی سخت است اما نشد ندارد. 

- به سلام استاد!

- مصطفی دوباره شروع نکن. 

- آقا ما شما رو می‌بینیم روحمون شاد میشه. 

اشـاره می‌کنـم کـه در دفتـر را ببنـدد. چشـم می‌چرخانـد دور سـالن و بعد در را آرام می‌بندد. لبم را می‌گزم که نخندم. دسـتی به ته‌ریشـش می‌کشد و می‌آید طرفم:

- اصلا تو میدونی روح چیه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۷
seyed hossein hovalhagh

#از_کدام_سو

#قسمت_دهم


روی میز خم می‌شود. 

- چون همین‌جوری با نقصش انقدر بشـر دوپای پررویی هسـتی که جـز خـدا همـه رو بنـده‌ای. شـیطون رو، خـودت رو، آدم‌هـا رو حاضـری بندگـی کنـی. این‌قـدر هـم رو دار؟ حـالا هم بـرو بگو همونا هم نقصت رو برطرف کنند.

تمام فکر و روانم درگیر این اسـت که جوابش را بدهم و تسـلیم نشـوم. درست و غلطش هم مهم نیست. چشم ریز می‌کنم و می‌گویم:

- نقص رو اصلیه داده. 

- تا نقص رو چی بدونی؟ کجای خلقتت نامیزونه؟ نقص رو اصلیه نـداده. اونـی کـه تـو می‌گـی؛ مشـکله، رنجـه... نتیجهی عمـل خودت و اطرافیانتـه. اینکـه درس نمی‌خونـی، نمـره نمـی‌آری، اینکـه تـو دختر مـردم رو ده بـار می ًپیچونـی، یـه بـارم یکـی از اونـا کـه اتفاقـا دوسـتش داری تـو رو قـال مـیذاره. اینکـه اخـلاق خـودت تلخـه و پـدر و مادرت نمی‌تونند تحملت کنند، اینکه آرامش روان نداری چون خیلی‌ها رو روانـی کـردی، چنـد تـا دیگه برات بشـمرم؟ بگو اینا تقصیر کیه؟ تو که همه رو با اختیار خودت انجام دادی، یه پا هم گرفتی آزادی هر کاری می‌خـوای می کنـی و بعـد علامـت آزادی بـالا می‌بـری، پـس دیگـه چـه حرفی داری؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۵
seyed hossein hovalhagh